اما به جان فاطمه دیگربیا جانا

درد و بلاها را تحمل می‎کنیم آقا

اما به جان فاطمه دیگر بیا جانا

در زیر صد کوه و مصیبات و بلا ماندیم

راهی نمانده جز فرج، تعجیل کن آقا

غمهای ما پیش مصیباتت مصیبت نیست

با این همه سخت است درد روزگار ما

تا ما تو را داریم پس دیگر چه غم داریم

قرآن تو را عترت تو را دارد دیگر باز آ

زهرا تو را می‎خواند از پشت در خانه

زینب تو را می‎خواندت ای نور دل زهرا

فرق شکسته از دل محراب می‎گوید

برگرد ای ذریه‎ی زهرای من، بابا

راس بریده از تنور، از دِیر، از نیزه

هر دم تو را خواند بیا یابن الحسن مولا

جدّ غریبت را ببین زیر سم مرکب

که استغاثه دارد و گاهی دعا آقا

حاشا که از گودال، آقایت تو را خواند

تو بی جواب او را رها سازی در آن غمها

از گوشه‌‎ی ویرانه‎ای یک دختر کوچک

دستی گرفته بر کمر دستی به سر آقا

باز آ که درد و داغهای عترت و قرآن 

درمان ندارد غیر تو ای یوسف زهرا

نــوکـــر نـوشـــت:

#حسین_جان...

اول و آخـر منـی، سایه ی بر سر منـی

بی تو غروب‌میشوم، باتو طلوع میڪنم

شب‌ به هوای حَرَمَٺ، باز به خواب میروم

صبح‌ دوباره عشق‌ را، با تو شروع میڪنم

صلی الله علیڪ یا سیدناالمظلوم یااباعبدالله الحسین

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.