طبیب علی مرو فاطمه...

*****

زمزمه – واحد سبک ۸

جوان علی ، کمان علی ، مرو ماهم از آسمان علی

عزیز دلم ، زتو خجلم ، زده آهت آتش به جان علی

مرو فاطمه ، مرو فاطمه ، مرو فاطمه ، مرو فاطمه

**

پناه علی ، سپاه علی ، ز هر سو غمت بسته راه علی

شکیب علی ، طبیب علی ، ببین خون چکد از نگاه علی

مرو فاطمه ، مرو فاطمه ، مرو فاطمه ، مرو فاطمه

**

توئی یار من ، طرفدار من ، ببین صد گره خورده بر کار من

توئی کوثرم ، توئی همسرم ، شبانه مرو از کنار علی

مرو فاطمه ، مرو فاطمه ، مرو فاطمه ، مرو فاطمه

**

شهیده ی من ، خمیده ی من ، مرو نور دیده ز دیده ی من

کجا می روی ، چرا می روی ، تماشا کن اشک چکیده ی من

مرو فاطمه ، مرو فاطمه ، مرو فاطمه ، مرو فاطمه

سیدمحسن حسینی

۲۰بهمن سالروز عملیات« والفجر۸»

سالروز آغاز عملیات «والفجر۸»

والفجر8

امروز ۲۰ بهمن سالروز آغاز عملیات «والفجر۸» است. این عملیات در سال ۱۳۶۴ انجام شد و در پی آن نیروهای ایرانی توانستند شهر «فاو» عراق را فتح کنند.

به گزارش ایسنا در سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین ، نگاهی به شناسنامه و وقایع رخ داده در عملیات والفجر ۸ خواهیم داشت.

اگر عراق را سرزمینی مثلثی شکل فرض کنیم، فاو در منتهی‌الیه ضلع شرقی آن چسبیده به خلیج‌فارس قرار دارد. مهمترین شهر عراق نزدیک به فاو، بصره است. ضمن آنکه شهرهای «ابوالحسیب»، «زیبر»، «صفوان» و «ام‌القصر» همگی در این منطقه واقع شده‌اند. وجود شهرهای ایرانی آبادان، خرمشهر و محدوده شلمچه و اروندرود نیز در این منطقه بیش از پیش بر اهمیت آن افزوده است. کشور کویت نیز کمترین فاصله با این منطقه حساس را دارد. همچنین نزدیکی به جزیره بوبیان، هورعبدالله و پایانه‌های نفتی الامیه و البکر واقع در خلیج‌فارس بر اهمیت و حساسیت آن افزوده است.

عارضه مهم این منطقه رودخانه خروشان اروند است که از تلاقی دو رودخانه دجله و فرات سرچشمه گرفته و در عرض ۴۰۰ – ۱۶۰۰ متر متغیر بوده و از جزر و مدهای بسیار شدیدی برخوردار است.

ساحل شرقی اروندرود در دهانه خلیج‌فارس مکان آرایش و مبداء حرکت رزمندگان اسلام جهت انجام عملیات و تحقق فتحی دیگر است.

نام عملیات: «والفجر ۸». محل عملیات منطقه:« فاو». اهداف عملیات: قطع ید دشمن از دریا و تأمین امنیت راه‌های دریایی خلیج‌فارس و دور کردن آتش دشمن از شهرهای مرزی جمهوری اسلامی ایران، ‌تسخیر پایگاه‌های موشکی و تاسیسات مخابراتی رژیم صهیونیستی بغداد، قطع شریان صدور نفت از طریق اسکله‌های الامیه و البکر، وارد کردن ضربه اقتصادی و نظامی بر دشمن و در نهایت شکست رویای پوچ ضربه‌ناپذیری او در این منطقه همراه با نمایش قدرت و توان رزمی ظفرمندان لشکر اسلام. در منتهی‌الیه باختری خلیج‌فارس باریکه است که از سویی به اروندرود و از سوی دیگر به آبراه موجود در حد فاصل خاک عراق و جزیره بوبیان کویت می‌پیوندد. این منطقه‌ای است که به طور عمومی بدان منطقه فاو گفته می‌شود.

فاو علاوه بر نقش استراتژیک و اهمیت نظامی خود دارای ارزش اقتصادی فراوان در روند ارزش اقتصاد عراق است به طوریکه در جغرافیای منطقه، شهر فاو به «عروس بحر» معروف است.

نخلستان‌های بسیار گسترده خرما، پایگاه‌های عظیم نفت، شاهرگ ارتباطی اسکله‌های البکر و الامیه و فرآورده‌های بی‌شمار دیگر نظیر حنا و نمک فاو را ارزش استثنایی بخشیده است. به عبارتی کوتاه می‌توان شهر فاو را شهر خرما، نمک ونفت معرفی کرد.

آموزش نیروهای اسلام به دو بخش عمومی و تخصصی تقسیم می‌شود. از آنجا که عمده تجربیات رزمندگان در جنگ‌های آبی و خاکی در آب‌های راکد «هور» حاصل شده بود آموزش خاص در منطقه اروند و رودخانه «بهمن شیر» و سدهای آبی که همان شرایط اروند را داشتند آغاز می‌شود و آشنایی با شنا، قایقرانی و جنگ تَن به تَن شکل گسترده و در عین حال فشرده‌ای به دوره‌های آموزش یگان‌ها بخشید. در برخی از یگان‌ها پنج الی شش ماه قبل از عملیات، آموزش غواصی و تمرینات تخصصی آن به اوج خود می‌رسد و نیروها اوقات زیادی را در آب به سر می‌برند و در شرایط مختلف آب رودخانه به مانور می‌پردازند ودر جهت ورزیده شدن، شب و روز نمی‌شناسند تا آمادگی نیروها از حد انتظار افزایش یافت و آماده عملیات گسترده بودند.

گذراندن دوره‌های دشوار توسط عناصر شناسایی

عناصر شناسایی پس از گذراندن دوره‌های سخت و طاقت‌فرسای غواصی پا به مرحله حساس و مشکل‌تری می‌گذراند و در شرایط بسیار خطرناک عملیات شناسایی را آغاز می‌کنند. عبور از اروند و نزدیک شدن به خط دشمن که با تجهیزات و امکانات کامل از تسلط بالایی برخوردار است می‌تواند بسیار خطرناک باشد. دشمن با کمک رازید که یک نوع رادار سطحی است ودوربین‌های دید در شب و پروژکتورهای قوی و دیدگاه‌های متنوع و سنگرهای چند دهنه در نزدیک‌ترین نقطه ساحل و اسکله‌های مستحکم کاملا بر رودخانه اشراف داشت. این مرحله از عملیات کاری پر خطر و شاق بود و کلیه مراحل شناسایی می‌باید در شب انجام می‌شد که احتمال هر نوع اتفاقی اجتناب‌ناپذیر بود و کوچکترین نقص در کار موجب اسارت، شهادت و لو رفتن عملیات می‌بود و اصل مهم غافلگیری را خدشه‌دار می‌کرد و در مجموع طی سه الی شش ماه کلیه یگان‌های عملیاتی بالغ بر ۷۰۰ الی ۸۰۰ بار از اروند عبور کرده و موفق شدند به عملیات شناسایی در خطوط مختلف بپردازند.

اعجاب‌انگیزتر اینکه در هیچ یک از این عملیات‌ها حادثه‌ای که باعث لو رفتن اهداف شناسایی شود اتفاق نیفتاده و با توجه به جریان متلاطم آب در اروند و شدت امواج رودخانه هیچ گونه تلفات جانی نیز نداشته و خاطرات جالبی در این زمینه وجود دارد که مجال بیان آن نمی‌باشد.

به موازات فعالیت‌هایی که در امر آموزش و شناسایی صورت گرفت رزمندگان اسلام همچنان سرگرم احداث جاده، پل، سوله‌سازی، سنگرسازی و حمل و نقل وسایل نظامی وامکانات مورد نیاز بودند. ساخت پل‌های ارتباطی در میان نخلستان‌های ساحل اروند و آماده‌سازی نهرها و آب راه‌های منتهی به اروند و استقرار قایق‌ها در این نهرها از مسائل قابل توجه بود. احداث پل بر روی بهمن شیر برای تردد و رساندن امکانات به رزمندگان اسلام بود. کارهای بسیاری انجام شد که رعایت اصل حفاظت و پنهان ماندن از دید دشمن در اصل آن قرار داشت و با این همه مشکلات تمام وسایل مورد نیاز رزمندگان و وسایل عبور با استتار کامل در نخلستان‌های حاشیه اروند مستقر گردید برای شب امید.

اروند رام شدنی نیست. به هیچ شناگر ماهری سواری نمی‌دهد. ۴۰۰ تا ۱۲۰۰ متر عرض دارد و با جزر و مد بیش از چهارمتر چشم‌ها را خیره می‌کند. در هنگام جزر آب با سرعت زیادی از شمال به جنوب رو به خلیج‌فارس می‌ریزد. در هنگام مد این را با خشونت و خشم باز می‌گرداند. محاسبه سرعت و جریان آب اروند و پیش‌بینی جزر و مد و تهیه جدول این تجهیزات پیچیده به کمک چند دانشجو آغاز می‌گردد. یک سال تلاش بی‌وقفه و طاقت‌فرسا توانست آرام ترین زمان اروند را به سپاه اسلام بنمایاند. درست ۳۶ ساعت به شروع عملیات مانده بود که نتیجه محاسبات آماده می‌شود اما همین نتایج باید باز به میزان واقعی جزر و مد آزمایش می‌شد.

تنها در صورت صحیح بودن پاسخ‌ها بود که می‌شد به نتیجه عملیات دلخوش داشت در غیر این صورت اما جواب درست بود.

عاشقان را چه اشتیاقی بود که محبوبشان به درگاه ایستاده است و آنها را به سوی خویش می‌خواند، چه رازی است در نگاه معشوق که عاشقان را این چنین واله و سرگردان می‌کند؟ چه شبی است شب حمله که قرار از عاشقان می‌رباید؟ عطش زیارت ابا عبدالله (ع) در جانشان بیشتر می‌شد. هنوز زمان می‌خواهد تا دنیا بهفمد اسلام با دنیا چه می‌کند؟.

تمام گردان‌های عمل کننده با آرایش مخصوص، اول غواصی و بعد حرکت قایق در آبراه و نهرها آماده می‌باشند. نم‌نم باران ساعتی قبل از عملیات شروع شده است. لبخند شوق واشتیاق فرا رسیدن عملیات در چهره رزمندگان مشهود است. غواص‌ها حالی دیگر در بینشان حکم‌فرماست. دستور ورود غواص‌ها به اروند فرا می‌رسد و فرماندهان خود مستقیما ناظر بر ورود نیروهای غواصی بر اروند هستند و هیچ ‌کس نمی‌داند لحظه‌ای بعد چه خوهد شد. سرانجام غواص‌ها از دیدها محو می‌شوند و فرماندهان پس از اطمینان از رهایی موفق غواص‌ها به سنگر هدایت بازگشتند و انتظار لحظه موعود را می‌کشند.

سرانجام ساعت ۲۲:۱۰ تاریخ ۲۰ بهمن ماه سال ۱۳۶۴ از سوی قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) با رمز «یا فاطمه ‌الزهرا (س)» دستور شروع عملیات صادر می‌شود.

پس از اعلام رمز حرکت، قایق‌ها و انتقال گردان‌ها در زیر آتش خمپاره و توپ و تیربارهای بی‌امان دشمن به سرعت انجام شد و در همان ساعت اولیه خطوط اول اروند توسط نیروهای رزمنده اسلام تصرف و حرکت نیروها برای تصرف خطوط بعدی آغاز گشت. حضور گسترده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و عملیات هلکوپترهای هوانیروز در عمل تدارکات و کارهای رزمی دفاعی در عملیات والفجر ۸ توانست توانمندی‌ها و قدرت جنگ هوایی جمهوری اسلامی ایران را به جهانیان ثابت کند.

عملیات والفجر ۸ و عبور نیروها تحت نظر قرارگاه‌های خاتم‌الانبیاء (ص)،‌ قرارگاه کربلا و قرارگاه نوح طبق نقشه عملیاتی فوق انجام گرفت و حرکت و آرایش نیروها در عبور و سرپل گیری از دشمن تا دریاچه نمک که آخرین نبرد فاو بود کاملا مشخص می‌باشد. مناطق تصرف شده شامل شهر فاو, راس‌البیشه، جاده فاو - بصره، پایگاه‌های موشکی، منابع نفتی، اسکله البکر والامیه و محورهای ام‌القصر، جاده البحار – بصره، نخلستان‌های حاشیه اروند، کارخانه نمک و دریاچه نمک را تصرف کرده و با هجوم تانک‌ها و هواپیماهای بی‌شمار پاتک‌های گسترده عراق در طول ۹۰ روز مقاومت و نبرد فاو توانست توانمندی رزمندگان را به جهانیان نشان دهد.

انجام ۴۰۰ عملیات هوایی از سوی دشمن

دشمن پس از اینکه زمین و زمان را بر خود تباه دید آسمان فاو را با هواپیماهای اربابانش پوشاند. هر روز بیش از ۴۰۰ عملیات هوایی بر روی تکه خاکی که بوی اسلام در آن پیچیده است چه می‌تواند بکند؟ و هر روز تعداد زیادی از جنگنده‌های دشمن آسمان فاو را قتلگاه و زمین را گورستان خود می‌یابند.

طی یک روز کلیه پل‌های رودخانه بهمن‌شیر منهدم می‌شود. پل ایستگاه هفت آبادان بدون استفاده می‌گردد و پل مهم و استراتژیک بقیه‌الله (عج) به زیر آب می‌رود و لحظاتی پس از این اقدام، رژیم عراق در رادیوی خود محاصره رزمندگان اسلام در فاو را اعلام می‌کند. در این سوی جبهه قوای مهندسی از نصب پل‌های معلق سود چندانی نمی‌برند. انتقال خودروهای سنگین که بعضا جنبه حیاتی هم دارند از عرض بهمن شیر عملا غیرممکن می‌شود و بدین ترتیب دستاوردهای عملیات در معرض تهدید جدی قرار می‌گیرد. تمام توجه فرماندهان به بهمن‌شیر معطوف می‌گردد.

جنگ مهندسی از اروند به بهمن شیر برمی‌گردد. جنگ پل‌ها آغاز شده است. هر تحرکی در دو سوی بهمن شیر زیر حملات سنگین دشمن قرار داشت. ساخت یک سد خاکی بر روی رودخانه بهمن شیر آغاز می‌شود. حدود صد کامیون کمپرسی بدون وقفه به طور شبانه‌روزی کار خود را آغاز می‌کنند. ظرف ۳۶ ساعت اولین سد خاکی زده می‌شود. لحظه عجیبی است آن لحظه که دو سوی بهمن‌شیر از هم باز می‌ماند. این پیوند، پیوند خاک با خاک نیست؛ پیوند عشق با استقامت است.

پایان جنگ پل‌ها با سلحشوری رزمندگان

جنگ پل‌ها نیز با پیروزی سلحشوران به پایان می‌رسد. دشمن همچنان زبونی را تجربه می‌کند و آنگاه که همه درها را به روی خود بسته می‌بینید از سلاح شیمیایی بهره می‌برد. استفاده مکرر و بسیار وسیع عراق از سلاح شیمیایی به حدی است که در تاریخ جنگ سابقه ندارد. انتشار صد کیلوگرم گاز شیمیایی در هر کیلومترمربع جسارت و وقاحت می‌طلبد و سکوت جهان می‌تواند به آن دامن بزند.

اما پدافند موثر واحد شیمیای سپاه اسلام در کنار یاری خداوند مثل همیشه دشمن را ناکام می سازد. آری، خداوند باران می‌فرستد. خنثی‌سازی مناطق آلوده توسط گروه‌های راهنما و خودروهای خنثی‌سازی انجام می‌گیرد. با امداد غیبی یاران سپاه اسلام دوباره جان می‌گیرد و جوانه می‌زند و دشمن به خاک یأس می‌نشیند.

با آنکه روزها از شروع عملیات گذشته است، اما همچنان پاتک‌ها و حملات توپخانه‌ای و هوایی عراق با شدت ادامه دارد. نبرد هنوز با همان شدت گذشته استمرار دارد. حملات فراوانی برای بازپس‌گیری کارخانه نمک و پیش روی از جاده فاو – بصره می‌کند و در تبلیغات خود از پیش روی‌های چند ده متر و چند صد متر به سوی فاو یاد می‌کند و به دنبال تخلیه آب دریاچه نمک از پاتک قریب‌الوقوع قوای زرهی برای بازپس‌گیری فاو و عقب راندن نیروهای اسلام در رسانه‌های گروهی جهان سخن می‌راند. اما این بار تلخی شکستی دیگر را تجربه می‌کند. مهندسی جنگ طرحی دیگر را در صحنه فاو می‌گسترد و آن انتقال آب از اروند به خطوط مقدم جبهه است. در زیر آتش شدید دشمن کانال‌ها حفر می‌شود و آب به خطوط مقابل دشمن انتقال می‌یابد. پمپ‌ها روشن می‌شود وجنگ پمپ‌ها آغاز می‌گردد. آب اروند نیز به جنود خداوند می‌پیوندد و دشمن حقیرتر از هر وقت دیگر زمین‌گیر می‌شود. دشمن نیز با پمپ‌های خود قصد تخلیه آب را دارد.

در زمانیکه دشمن از پیش روی چند متری خود صحبت می‌کند و هر گونه پیش روی را برای قوای اسلام غیرقابل نفوذ تلقی می‌داند عملیات محدود «یا مهدی (عج)» آغاز شد و برای همیشه خیال صدامیان را از بازپس‌گیری کارخانه نمک و به دنبال آن پیش‌روی در منطقه راحت می‌کند. بیش از ۲۰۰۰ تن از نیروهای دشمن در این منطقه به هلاکت می‌رسند.

آغاز جنگ رسانه‌ای پس از فتح فاو

فتح فاو در عملیات والفجر ۸ برای جهانیان باور کردنی نبود. عبور از اروند و مقابله با دشمن که درسنگرهای مطمئن به انتظار نشسته است غیرقابل باور بود و پس از فتح فاو رسانه‌های بیگانه به نفع رژیم صدام تبلیغات واهی کردند. با دعوت از تمام خبرنگاران برای بازدید از فاو و حضور این خبرنگاران در فاو، منطقه عملیاتی والفجر ۸ که مصادف با ددمنشی‌های صدام در استفاده از سلاح‌های شیمیایی بر علیه رزمندگان اسلام بود ,تمام تبلیغات دشمن را نقش بر آب کرد و تمام خبرنگاران از نزدیک شاهد سقوط شهر فاو توسط رزمندگان اسلام بودند.

حکایت‌های مهندسی در فاو

ساخت پل بعثت و سدهای خاکی بر روی بهمن شیر از توانمندی‌های بسیار بالای مهندسی جنگ حکایت دارد که رزمندگان اسلام دوشادوش برادران جهاد سازندگی به طور شبانه‌روزی کارهای مهندسی را انجام می‌دادند.

ساخت پل بعثت از نصب ۵۰۰۰ لوله در عمق ۱۸ متری اروند به طول ۴۰۰ تا ۱۶۰۰ و به عرض ۱۲ متر در بستر رودخانه نصب شد و سپس جاده خاکی به ارتفاع یک متر برای عبور انواع وسایل سبک و سنگین در طول شبانه روز راه‌اندازی گردید و پس از هر بمباران لوله‌ها تعویض وتردد از روی پل امکان‌پذیر بود. علاوه بر پل بعثت ساخت پل‌های خیبری و دبه‌ای برای حمل ونقل وسایل وتردد رزمندگان از کارهای قابل توجه مهندسی جنگ بود.

دستاوردهای فتح فاو

در این عملیات ۸۰۰ کیلومترمربع از زمین‌های دشمن آزاد شد و بیش از ۵۰۰۰ نفر ازنیروهای آن کشته و زخمی ونزدیک به ۳۰۰۰ نفر به اسارت درآمدند. انهدام وسایل و تجهیزات دشمن در این عملیات قابل ملاحظه بود به گونه‌ای که بیش از ۶۰۰ تانک و نفربر، ۵۰۰ خودرو، ۱۵۰ قبضه توپ،۴۵ فروند هواپیما، ۱۰ فروند هلی‌کوپتر و سه ناوچه دشمن نابود شد.

به دنبال تحولات جدید و تغییر توازن به سود ایران شورای امنیت سازمان ملل در سوم اسفند ماه ۱۳۶۴ به تهیه پیش‌نویس و صدور یک بیانیه مهم اقدام کرد ولی این پیش‌نویس با مخالفت آمریکا و فرانسه روبرو شد. سرانجام پیروزی‌های به دست آمده در عملیات والفجر ۸ و نیز اقدامات دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران منجر به آن شد که شورای امنیت در پیش‌نویس اولیه قطعنامه بعدی گامی به سوی خواست‌های به حق ایران بردارد.


خطبه فدکیه حضرات زهرا(س)همراه باترجمه

بعد از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) طوفان عجیبی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوی با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک. فاطمه (علیها السلام) که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیاری از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامی را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گرایش به برنامه های جاهلی می کند، و از سوی دیگر مقدمه ای است برای خانه نشین کردن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و محاصره اقتصادی یاران جانباز علی (علیه السلام)، به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت، ولی نظام حاکم به بهانه حدیث مجعول «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ؛ ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم!» از ادای این حق سر باز می زد. 

[فاطمه (س) در مسجد پیامبر (ص)]

بانوی اسلام سیّده زنان عالم (علیها السلام) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد تا در برابر توده های مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند. او بی اعتنا به «جوسازی» خاصی که شده بود، و به بهانه «غصب فدک» خطبه بسیار غرایی ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.  لحن گیرای بانوی اسلام در این خطبه بیانگر این واقعیت است که او سخنوری بلیغ، و خطیبی نستوه، همتای همسرش علی (علیه السلام) بود که خطبه های او را در نهج البلاغه تداعی می کند.

به هر حال این خطبه تاریخی از خطبه های معروف اهل بیت (علیهم السلام) است، و بسیاری از متعهدان شیعه فرزندان خود را همواره توصیه به حفظ این خطبه می کردند، تا با گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن ننشیند، و از سوی دشمنان مغرض زیر سؤال قرار نگیرد. هم اکنون نیز سزاوار است نسل جوان برومند این حماسه بزرگ را به خاطر بسپارند و به آیندگان منتقل کنند.

اسناد و مدارک خطبه

این خطبه از خطبه های مشهوری است که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند، و برخلاف آنچه بعضی خیال می کنند، هرگز خبر واحد نیست، و از جمله منابعی که این خطبه در آن آمده است منابع زیر است:

1 ابن ابی الحدید معتزلی دانشمند معروف اهل سنّت در «شرح نهج البلاغه» در شرح نامه «عثمان بن حنیف» در فصل اوّل تصریح می کند: اسنادی را که من برای این خطبه در این جا آورده ام از هیچ یک از کتب شیعه نگرفته ام!

2 علی بن عیسی إربلی در کتاب «کشف الغمه» آن را از کتاب «سقیفه» ابوبکر احمد بن عبدالعزیز آورده است.

3 مسعودی در «مروج الذهب» اشاره اجمالی به خطبه مزبور دارد.

4 سیّد مرتضی عالم بزرگ شیعه در کتاب «شافی» این خطبه را از عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است.

5 محدّث معروف مرحوم صدوق بعضی از فرازهای آن را در کتاب «علل الشرایع» ذکر نموده است.

6 فقیه و محدّث بنام مرحوم شیخ مفید نیز بخشی از خطبه را روایت کرده است.

7 سیّد ابن طاووس در کتاب «طرائف» قسمتی از آن را از کتاب «المناقب» احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی که از معاریف اهل سنّت است از عایشه نقل می کند.

8 مرحوم طبرسی صاحب کتاب «احتجاج» آن را بطور «مرسل» در کتاب خود آورده است.

[متن خطبه]

[ستایش پروردگار]

أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ

خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم

وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها،

و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده

وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ [2]أَسْداها[3]، وَ تَمَامِ مِنَنٍ[4] وَالَاهَا!

و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛

جَمَّ [5]عَنِ الإحْصَاءِ عَدَدُهَا،  

نعمت هایی که از شماره و احصا بیرون است

وَ نَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُها، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الإدْرَاکِ أَبَدُهَا،

و بخاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است.

وَ نَدَبَهُمْ[6] لإسْتِزادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا

بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فراخوانده

وَ اسْتَحْمَدَ إلَی الْخَلائِقِ بِإجْزالِهَا،

و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده

وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ إلَی أَمْثالِهَا.

و آنان را برای بدست آوردن همانند آنها تشویق فرموده [است].

وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلأَ اللهُ وَحْدَهُ لَا شریکَ لَهُ،

و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد.

کَلِمَةٌ جَعَلَ الإخْلَاصَ تَأْویلَها

این سخنی است که روح آن اخلاص است

وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ أَنَارَ فِی الْفِکَرِ مَعْقُولَهَا.

و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتوافکن شده [است].

أَلْمُمْتَنِعُ مِنَ الأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ،

 خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است،

وَ مِنَ الأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ.

و بیان اوصافش با این زبان، محال، و درک ذات مقدّسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است.

إبْتَدَعَ[7] الأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْء کَانَ مَا قَبْلَهَا،

موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد

وَ أَنْشَأَها بِلَا احْتِذَاءِ[8] أَمْثِلَة امْتَثَلَهَا.

و همه آنها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد.

کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِه وَ ذَرَئَهَا[9] بِمَشِیَّتِهِ،

آنها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد،

مِنْ غَیْرِ حَاجَة مِنْهُ إلَی تَکْوینِهَا،

بی آن که به آفرینش آنها نیاز داشته باشد،

وَ لَا فائِدَة لَهُ فِی تَصْویرِهَا

یا فایده ای از صورت بندی آنها عائد ذات پاکش شود.

إلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ،

جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد

وَ تَنْبیهاً عَلَی طَاعَتِهِ، وَ إظْهاراً لِقُدْرَتِهِ،

و مردم را به اطاعتش دعوت کند. قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد.

وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ

خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد.

وَ إعْزَازاً[10] لِدَعْوَتِهِ،

و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوّت بخشد.

 ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلَی طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَی مَعْصِیَتِهِ،

سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرّر فرموده و برای معصیتش کیفرها،

ذِیَادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ

تا بندگان را بدینوسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد

وَ حِیَاشَةً[11] لَهُمْ إلَی جَنَّتِهِ؛

و به سوی باغ های بهشت و کانون رحمتش سوق دهد

[سخن فاطمه (س) در وصف پیامبر (ص)]

وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ،

 و گواهی می دهم که پدرم محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده اوست؛

اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ،

پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛

وَ سَمَّاه قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ،[12]

 و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود

وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ،[13]

و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود،

إذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ،[14] وَ بِسَتْرِ الأَهَاوِیلَ[15] مَصُونَةٌ،[16]

(در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشتِ پرده های هول انگیز نیستی، پوشیده

وَ بِنِهَایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ.

و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند).

عِلْماً مِنَ اللهِ تَعَالَی بِمائِلِ [بِمَآلِ][17]الأُمُورِ،

این، بخاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود

وَ إحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ،[18] وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ.

و به حوادث جهان احاطه داشت  و مقدرات را به خوبی می دانست.

ابْتَعَثَهُ اللهُ إتْمَاماً لِأَمْرِهِ

او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند،

وَ عَزِیمَةً عَلَی إمْضَاءِ حُکْمِهِ وَ إنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ.

و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد.

فَرَأَی الأُمَمَ فُرَّقاً[19] فِی أَدْیَانِهَا،

هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛

عُکَّفاً [20] عَلَی نِیرَانِهَا، [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثانِهَا،[21]

گروهی بر گِرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند

مُنْکِرَةً للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا.

و با این که با قلبِ خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند.

فَأَنَارَ اللهُ بِمُحَمَّد [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] ظُلَمَهَا،

خداوند به نور محمّد (صلی الله علیه و آله) ظلمت ها را برچید

وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا،[22]

و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد

وَ جَلّی عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا.[23]

و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت.

وَ قَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایَةِ

او برای هدایت مردم قیام کرد،

وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَایَةِ[24] وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایَةِ.[25]

و آنها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشمهایشان را بینا ساخت

وَ هَدَاهُمْ إلَی الدِّینِ الْقَوِیمِ

و به آیین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت

وَ دَعَاهُمْ إلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقِیمِ،

و آنها را به راه راست دعوت فرمود.

ثُمَّ قَبَضَهُ اللهُ إلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَة وَ اخْتِیَار وَ رَغْبَة وَ إیثَار،

سپس خداوند او را با نهایت محبّت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد.

فَمُحَمَّدٌ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] عَنْ [مِنْ] تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَة،

سرانجام او از رنج این جهان آسوده شد

قَدْ حُفَّ[26] بِالْمَلَائِکَةِ الأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ،

و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفّار

وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ.

و در جوار قرب خداوند جبّار قرار دارد.

صَلَّی اللهُ عَلَی أَبِی، نَبِیِّهِ وَ أَمِینِهِ عَلَی الْوَحْیِ

درود خدا بر پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امین وحی

وَ صَفِیِّهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِیِّهِ،

و برگزیده او از میان خلایق باد

وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛

و سلام بر او و رحمت خدا و برکاتش.

[قرآن، قانون قوم برگزیده]

ثُمَّ الْتَفَتَتْ عَلَیْهَا السَّلامُ إلَی أَهْلِ الْمَجْلِسِ

سپس رو به اهل مجلس کرد

وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادُ اللهِ

(و مسئولیت سنگین مهاجران و انصار را بر شمرد) و فرمود: شما (ای بندگان خدا!)

نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ،

مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید

وَ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَی أَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ[27] إلَی الأُمَمِ  

و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلّغان او به سوی امّت ها می باشید.

وَ زَعِیمُ حَقٍّ لَهُ فِیکُمْ، وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إلَیْکُمْ.

پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست

وَ بَقِیَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ: کِتَابُ اللهِ النَّاطِقُ،

و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از خود درمیان امت به یادگار گذارده؛ کتاب اللهِ ناطق

وَ الْقُرْآنُ الصّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ،[28]

و قرآن صادق و نور آشکار

وَ الضِّیَاءُ اللاَّمِعُ،[29]

و روشنایی پر فروغ است.

بَیِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْکَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ،

کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار،

مُتَجَلِّیَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُغْتَبِطٌ[30] بِهِ أَشْیَاعُهُ،

ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار.

قائِدٌ إلَی الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ[31] إلَی النَّجاةِ اسْتِمَاعُهُ،

کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند.

بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ الْمُنَوَّرَةُ،

از طریق آن به دلایل روشن الهی می توان نائل گشت

وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ،

و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند

وَ بَیِّنَاتُهُ الْجَالِیَةُ، وَ بَرَاهِینُهُ الْکَافِیَةُ،

و براهین روشن و کافی را بررسی کرد

وَ فضَائلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَایِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.

و دستورات اخلاقی و آنچه مجاز و مشروع است، در آن مکتوب یافت.

فَجَعَلَ اللهُ الإیمَانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ،

سپس افزود: خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده [است]

وَ الصَّلَاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ،

و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور.

وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ،

«زکات» را موجب تزکیه نفس

وَ نَمَاءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیَامَ تَثْبِیتاً لِلإخْلَاصِ،

و نموّ روزی. «روزه» را عامل تثبیت اخلاص.

وَ الْحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّینِ،

«حجّ» را وسیله تقویت آیین اسلام.

وَ الْعَدْلَ تَنْسِیقاً[32] لِلْقُلُوبِ،

«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها.

وَ طاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ [لِلْفُرْقَةِ]،

«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام. و «امامت» ما را امان از تفرقه و پراکندگی.

وَ الْجِهَادَ عِزاً لِلإسْلَامِ،

«جهاد» را موجب عزّت اسلام.

وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتِیجابِ الأَجْرِ،

«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق.

وَ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعامَّةِ،

«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم.

وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ، وَ صِلَةَ الأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ،

«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیشگیری از خشم خدا. «صله رحم» را وسیله افزایش جمعیّت و قدرت.

وَ الْقِصَاصَ حَقْناً [33]لِلدِّمَاءِ،

«قصاص» را وسیله حفظ نفوس.

وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَةِ،

«وفای به نذر» را موجب آمرزش.

وَ تَوْفِیَةَ الْمَکَایِیلِ وَ الْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسِ،[34]

«جلوگیری از کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبودها.

وَ النَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ،

«نهی از شرابخواری» را سبب پاکسازی از پلیدی ها.

وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ[35] حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ،

«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار.

وَ تَرْکَ السَّرِقَةِ إیجَاباً لِلْعِفَّةِ،

«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس.

وَ حَرَّمَ اللهُ[36] الشِّرْکَ إخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ.

 و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق.

فَ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إلأَ وَ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ). [37]

 اکنون که چنین است، تقوای الهی پیشه کنید و آنچنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید

و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید.  

وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ،

خدا را در آنچه امر یا نهی فرموده، اطاعت کنید

فَإنَّهُ  (إنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛[38]

و راه علم و آگاهی را پیش گیرید 

چرا که از میان بندگان خدا تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسئولیت می کنند.

[فاطمه (س)، جایگاه خود، پیامبر (ص) و علی (ع) را  بازمی‏شناساند]

ثُمَّ قَالَتْ: أَیُّهَا النّاسُ!

سپس فرمود: ای مردم!

اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ، وَ أَبِی مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله)

بدانید من فاطمه ام و پدرم محمّد است (که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد).

أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً

آنچه می گویم، آغاز و انجامش یکی است 

وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولْ غَلَطاً،

و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد  و آنچه را می گویم غلط نمی گویم

وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً.[39]

و در اعمالم راه خطا نمی پویم.

(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40]

به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است

حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ). [41]

و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.

فَإنْ تَعْزُوهُ[42] وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَاءِکُمْ،

هر گاه نسبت او را بجویید، می بینید او پدر من بوده است نه پدر زنان شما!

وَ أَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ،

و برادر پسر عموی من بوده است نه برادر مردان شما.

وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ إلَیْهِ (صلی الله علیه و آله).

و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد!

فَبَلَّغَ بِالرِّسَالَةِ صَادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ،

آری، او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد.

مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ[44]الْمُشْرِکِینَ

از طریقه مشرکان روی بر تافت

ضَارِباً ثَبَجَهُمْ،[45] آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ،[46]

و بر گردن‏هایشان کوبید و گلویشان را فشرد، تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند. 

داعِیاً إلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ،

او همواره با دلیل و برهان و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت می کرد.

یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ[47] الْهَامَ، حَتّی انْهَزَمَ[48] الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،[49]

بت ها را در هم می شکست و مغزهای متکبّران را می کوبید، تا جمع آنها متلاشی شد

حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،[50]

و تاریکی ها برطرف گشت. صبح فرا رسید

وَ أَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ،

و حق آشکار شد.

وَ نَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ[52] الشَّیَاطِینِ،

نماینده دین به سخن درآمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت.

وَ طَاحَ[53] وَشِیظُ[54] النِّفَاقِ،

افسر نفاق بر زمین فرو افتاد.

وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقَاقِ

گره های کفر و اختلاف گشوده شد

وَ فُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الإخْلَاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ

 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید،

الْبیْضِ[57] الْخِمَاصِ.[58]

 در حالی که گروهی اندک و تهی‏دست بیش نبودید!

[فاطمه (س) جایگاه مهاجران و انصار را  باز می‏شناساند]

وَ کُنْتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَة مِنَ النَّارِ،

آری، شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتید

مُذْقَةَ[59] الشَّارِبِ،

و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه

وَ نُهْزَةَ[60] الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ[61] الْعَجْلَانِ،

و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید

وَ مَوْطِیءَ [62]الأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ،[63]

 و زیر دست و پاها له می شدید! در آن ایّام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود

وَ تَقْتَاتُونَ[64] الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِینَ،

و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید

تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ.

و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند!

فَأَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)

 اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد،

بَعْدَ اللَّتَیا وَ الَّتِی،

بعد از آن همه ذلّت و خواری و ناتوانی نجات بخشید.

بَعْدَ أَنْ مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ[67] وَ مَرَدَةِ[68] أَهْلِ الْکِتَابِ،

او با شجاعان درگیر شد و با گرگ های عرب و سرکشان یهود و نصاری پنجه درافکند.

کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ،

ولی هر زمان آتش جنگ را برافروختند، خدا آن را خاموش کرد

أَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]لِلشَّیْطَانِ، أَوْ فَغَرَتْ[71] فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود،

قَذَفَ[72] أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا،

پدرم برادرش علی (علیه السلام) را در کام آنها می افکند و آنها را بوسیله او سرکوب می نمود

فَلَا یَنْکَفِأُ[73] حَتّی یَطَأَ[74] صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ،[75]

و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت، مگر زمانی که سرهای دشمنان را پایمال می کرد

وَ یُخْمِدَ[76] لَهَبَهَا[77] بِسَیْفِه

و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش می نمود

مَکْدوداً[78] فِی ذَاتِ اللهِ،

او  (علی «علیه السلام») در راه خشنودی خدا متحمّل رنج و سختی گردید

مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ،

و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود

قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی أَوْلِیَاءِ اللهِ،

و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک و سیّد و سالار اولیای خدا بود.  

مُشَمِّراً[79] نَاصِحاً، مُجِدّاً کَادِحاً[80]

او همیشه آماده  (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود

وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وَادِعُونَ[81]

و این در حالی بود که شما در رفاه و خوشگذرانی، آسایش،

فَاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا الدَّوَائِرَ،[83]

نعمت و امنیت بسر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما  (اهل بیت «علیهم السلام») حوادث ناگوار

وَ تَتَوَکَّفُونَ[84] الأَخْبَارَ

 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار  (بد درباره ما) داشتید

وَ تَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ،[86] وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ؛

 و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید!

[فاطمه (س) خیانت مهاجران و انصار را در «سقیفه»  گوشزد می‏کند]

فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ [صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله] دارَ أَنْبِیَائِهِ

اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید

وَ مَأْوی أَصْفِیَائِهِ،

و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت،

ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفَاقِ،

ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت

وَ سَمَلَ[88] جِلْبَابُ[89] الدِّینِ،

 و پرده دین کنار رفت.

وَ نَطَقَ کَاظِمُ [90]الْغَاوِینَ،[91] وَ نَبَغَ[92] خَامِلُ[93] الأَقَلِّینَ،

گمراهان به صدا درآمدند  و گمنامان فراموش شده، سر بلند کردند.

وَ هَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ،

نعره های باطل برخاست

فَخَطَر[95] فِی عَرَصَاتِکُمْ،[96]

و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند.

وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هَاتِفاً بِکُمْ،

شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود

فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ مُلَاحِظِینَ،

و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش!

ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً،

سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار برای حرکت یافت!

وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضاباً،

شعله های خشم و انتقام را در دل های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت

فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ إبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُمْ،

و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و سرانجام به غصب حکومت پرداختید .

هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ الْکَلْمُ[100] رَحِیبٌ،[101]

در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم های مصیبت ما وسیع

وَ الْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]،

و جراحات قلبی ما التیام نیافته

وَ الرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ 

و هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاک سپرده نشده بود، بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!»

 (أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104]

و چه فتنه ای از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد.

فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ!

چه دور است این کارها از شما!

وَ کَیْفَ بِکُمْ؟ وَ أَنّی تُؤْفَکُونَ،

راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟

وَ کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ اُمُورُهُ زَاهِرَةٌ[105] [ظَاهِرَةٌ]،

 با این که کتاب خدا  قرآن در میان شماست، همه چیزش پر نور،

وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ[106]، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ،

نشانه هایش درخشنده، نواهی اش آشکار،

وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ،

اوامرش واضح، اما شما آن را پشت سر افکنده اید!

أَ رَغْبَةً عَنهُ تُرِیدُونَ؟ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟

آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟

بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلا. 

آه که ستمکاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند

(وَ مَنْ یَبْتَغِ [107]غَیْرَ الإسْلَامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ

و هر کس آیینی غیر از اسلام را انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد

وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛[108]

و در آخرت از زیانکاران است.

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا[109]إلاّ رَیْثَ [إلی رَیْثَ] أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها،

آری، شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد

وَ یَسْلَسَ [110]قِیَادُها،[111]

و تسلیمتان شود،

 ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ[112] وَقْدَتَهَا[113]

ناگهان آتش فتنه ها را برافروختید

وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَهَا،[114]

و شعله های آن را به هیجان درآوردید

وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهِتَافِ الشَّیْطَانِ الْغَوِیِّ

و ندای شیطان اغواگر را اجابت نمودید

وَ إطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ

و به خاموش ساختن انوار تابان آیین حق

وَ إخْمَادِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ.

و از میان بردن سنّت های پیامبر پاک الهی پرداختید.

تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغَاء،

به بهانۀ گرفتن کف  از روی شیر،  آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید. 

(ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید). 

وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ،

برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید.

وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ[115]الْمُدَی[116]،

ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم؛ همچون کسی که خنجر بر گلوی او

وَ وَخْزِ[117] السِّنانِ فِی الْحَشَا.

و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد!

[فاطمه (س) و فدک]

وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعَمُونَ أَنْ لَا إرْثَ لَنَا؟

عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده  و ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ارث نمی بریم!

أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؟

آیا از حکم جاهلیّت پیروی می کنید؟

(وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ)؟ [118]أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟

چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آنها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسائل را نمی دانید؟

بَلَی تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضّاحِیَةِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ

آری، می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اویم. شما ای مسلمانان!

أَ اُغْلَبُ عَلی إرْثِیه؟

آیا باید ارث من به زور گرفته شود؟

[استشهاد فاطمه (س) از قرآن برای ابوبکر  درباره  فدک]

یَابْنَ أَبِی قُحَافَةَ!

ای فرزند ابی قُحافه! به من پاسخ ده!

أَ فِی کِتَابِ اللهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِی؟

آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟

لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً.[119]

 چه سخن ناروایی!

أَ فَعَلَی عَمْد تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ

آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشتِ سر افکندید؟

إذْ یَقُولُ:  (وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ).[120]

در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد»

وَ قَالَ فیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیّا إذْ قَالَ: 

و در داستان یحیی بن زکریا می گوید:

(فَهَبْ لِی مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیّاً * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ). [121]

«(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد»

وَ قَالَ:  (وَ أُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْض فِی کِتَابِ اللهِ).[122]

و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در احکامی که خدا مقرّر داشته،  (از دیگران) سزاوارترند»

وَ قالَ:  (یُوصِیکُمُ اللهُ فِی أَوْلأَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ).[123]

و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند

که سهم  (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد»

وَ قَالَ:  (إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ).[124]

و نیز فرموده: «اگر کسی مالی از خود بگذارد، برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزکاران».

وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حَظْوَةَ[125] لِی وَ لَا أَرِثُ مِنْ أَبِی؟

شما چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟

وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنا؟ أَ فَخَصَّکُمُ اللهُ بِآیَة أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِی؟

و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟! آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است

أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثانِ؟

 که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گویید: پیروان دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند،

أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّة واحِدَة؟

و من با پدرم یک مذهب نداریم؟

أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟

یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهترید؟

فَدُونَکَهَا[126] مَخْطُومَةً[127] مَرْحُولَةً،[128]

 حال که چنین است، پس بگیر آن  ارث مرا  که همچون مرکب آماده و مهار شده، آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو.

تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ،

 ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند (و بازخواست می نماییم).

فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ،

پس در آن روز چه جالب است که داور، خداست

وَ الزَّعِیمُ مُحَمَّد  (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله)،

و مدّعی تو، محمّد (صلی الله علیه و آله)،

وَ الْمَوْعِدُ الْقِیَامَةُ، وَ عِنْدَ السّاعَةِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ

و موعدِ داوری، رستاخیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید.

وَ لَا یَنْفَعُکُمْ إذْ تَنْدَمُونَ،

اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت!

 (وَ لِّکُلِّ نَبَإ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ)[129]

 و (بدانید) «هر چیزی  که خداوند به شما داده سرانجام  قرارگاهی دارد  و در موعد خود انجام می گیرد  و بزودی خواهید دانست»

یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ)؛[130]

«چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد.

[فاطمه (س) انصار را درباره «فدک» سرزنش می‏کند]

ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِها[131] نَحْوَ  الأَنصَارِ

 سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته

فَقالَتْ: یَا مَعْشَرَ الْفِتْیَةِ و (النَّقِیبَةِ)[132]

با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوانمردان

وَ أَعْضَادَ[133] الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ[134] الإسْلَامِ!

و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام!

مَا هذِهِ الْغَمِیزَةُ[135] فِی حَقّی

این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟

وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟

این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟!

أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَبِی یَقُولُ: «أَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟

آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، «پدرم» نمی فرمود: «احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟»

سَرْعانَ[136] مَا أَحْدَثْتُمْ

چه زود اوضاع را دگرگون ساختید

وَ عَجلَانَ ذَا إهَالَة،[137]

و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید،

وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا اُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَی مَا أَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ.

با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست.

أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله)

آیا می گوئید: محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت  و همه چیز تمام شد و خاندان او باید فراموش شوند؟

فَخَطْبٌ[138]جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ[139] وَهْنُهُ،[140] وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ[141]،

مرگ او مصیبت و ضربه دردناکی بر جهان اسلام بود که شکافش هر روز آشکارتر و گسستگی آن دامنه دارتر

وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ،

و وسعتش فزونتر می گردد. زمین از غیبت او تاریک

وَ کُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ،

و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ

وَ أَکْدَتِ الآمَالُ،[142] وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ،

و امیدها به یأس مبدل گشت و کوه ها متزلزل گردید

وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ، وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ.

و احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند!

فَتِلْکَ وَ اللهِ النَّازِلَةُ الْکُبْری، وَ الْمُصِیبَةُ الْعُظْمَی،  

به خدا سوگند، این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ

لَا مِثْلُها نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ[143] عَاجِلَةٌ،

و ضایعه ای است جبران ناپذیر.

أَعْلَنَ بِهَا کِتَابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ

ولی فراموش نکنید اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفت، قرآن مجید قبلا از آن خبر داده بود.

فِی أَفْنِیَتِکُمْ وَ فِی مُمْساکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ،

همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام

هُتَافاً [144]وَ صُرَاخاً،[145] وَ تِلَاوَةً وَ أَلْحَاناً،

با صدای بلند و فریاد و یا  آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود.

وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ

پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت رو به رو شده بودند

حُکْمٌ فَصْلُ، وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ. 

چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است.

(وَ مَا مُحَمَّدٌ إلَّا رَسُولٌ

آری، قرآن صریحاً گفته بود: «محمّد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خداست

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ

و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند.

أَ فَإنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ

آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب بر می گردید؟ 

(و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟)

وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً

و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند

وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ).[146]

و خداوند بزودی شاکران  (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد».

[فاطمه (س) انصار را به «قیام» فرامی‏خواند]

أیُّهَا[147] بَنِی قَیْلَةَ!

عجبا! ای فرزندان «قَیله»![148]

أَ اُهْضَمُ[149]تُرَاثَ أَبِیهَ وَ أَنْتُمْ بمرْأی مِنِّی وَ مَسْمَع

آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید

وَ مُنْتَدَی[150] وَ مَجْمَع؟

و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته می شود

تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ

و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟!

وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ،

با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید،

تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ،

دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟

وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ  (تُعینُونَ)،

و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟

وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ،[151]

با این که شما در شجاعت زبانزد می باشید.

مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلَاحِ،

در خیر و صلاح معروفید

وَ النُّخْبَةُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ.

و شما برگزیدگان اقوام و قبائل هستید.

قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ،

با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید.

وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ،[152]

شاخ های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگجویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید

لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ،

 و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید.

نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ،

دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید،

حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ،

تا آسیای اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش درآمد

وَ درَّ[153] حَلْبُ[154] الأَیّامِ،

و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت.

وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ[155] الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ[156] الإفْکِ،

نعره های شرک در گلوها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست.

وَ خَمَدَتْ[157] نِیرَانُ الْکُفْرِ،

آتش کفر خاموش گشت

وَ هَدَأَتْ[158] دَعْوَةُ الْهَرْجِ،[159]

و دعوت به پراکندگی متوقف شد

وَ اسْتَوْثَقَ[160] (إسْتَوسَقَ) نِظَامُ الدِّینِ،

و نظام دین محکم گشت.

فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؟

پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران مانده اید؟

وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؟ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ؟

چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید

وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؟

و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟

 (أَ لَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُوا أَیْمَانَهُمْ

«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند

وَ هَمُّوا بِإخْرَاجِ الرَّسُولِ

و تصمیم به اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفته اند، پیکار نمی کنید؟

وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَ تَخْشَوْنَهُمْ

در حالی که آنها نخستین بار  (پیکار با شما را) آغاز کردند. آیا از آنها می ترسید؟

فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِینَ).[161]

با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید».

[فاطمه (س) چراییِ خاموشی و خیانت انصار را  در بارۀ «خلافت» و «فدک» بازگو میکند]

أَلَا قَدْ أَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلَی الْخَفْضِ،[162]

آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید.

وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ،

کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید

قَدْ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ،[163]

و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید

وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَةِ،

و از فشار و تنگنای مسئولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید.

فَمَجَجْتُمْ[164] ما وَعَیْتُمْ،

آری، آنچه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید، بیرون افکندید

وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ.[165]

و آب گوارایی را که نوشیده بودید، به سختی از گلو برآوردید!

فَ (إنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الأَرْضِ جَمِیعاً

اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید، 

فَإنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).[166]

 (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است».

أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ

بدانید و آگاه باشید من آنچه را باید بگویم، گفتم.

عَلی مَعْرِفَة مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ

با این که بخوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته

وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ،

و عهدشکنی، قلب شما را فرا گرفته است.

وَ لکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ،

ولی چون قلبم از اندوه پر بود 

وَ نَفْثَةُ[167] الْغَیْضِ  (الْغَیْظِ)،

و احساس مسئولیت شدیدی می کردم، 

وَ خَوْرُ[168]الْقَناةِ،[169]

کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت

وَ بَثَّةُ[170] الصَّدْرِ،

و اندوهی که در سینه ام موج می زد، خارج شد

وَ تقَدْمِةُ الْحُجَّةِ.

تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند،

فَدُونَکُمُوهَا

اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آنِ شما،

فَاحْتَقِبُوهَا[171]

محکم بچسبید.

دَبْرَةَ[172]الظَّهْرِ نَقِیبَةَ  (نقبة)[173] الْخُفِّ،

ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید؛ پشتش زخم و کف پایش شکسته است!

بَاقِیَةَ الْعَارِ،[174]

داغ ننگ بر آن خورده

مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللهِ وَ شَنَارِ[175] الأَبَدِ،

و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن

مَوْصُولَةً بِنَارِ اللهِ الْمُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَةَ.

و سرانجام به آتش برافروختۀ خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد، خواهد پیوست!

فَبِعَیْنِ اللهِ مَا تَفْعَلُونَ.

فراموش نکنید آنچه را انجام می دهید، در برابر خداست.

 (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ).[176]

«آنها که ستم کردند، بزودی می دانند که بازگشتشان به کجاست!»

وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدِید،  

و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد،

فَاعْمَلُوا  (إنَّا عَامِلُونَ *

«آنچه از دست شما بر می آید، انجام دهید. ما هم انجام می دهیم

وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ).[177]

و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!».

 

پی ‏نوشت

[1] وسیع و فراخ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ»؛ زره رسا، نه دراز و نه کوتاه.

[2] جمع «الی» نعمت.

[3] «إسداء»: عطا، بخشیدن.

[4] جمع «منت»، نعمت های گران قدر.

[5] زیاد.

[6] «ندب»: دعوت نمودن.

[7] «ابتداع»: بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع.

[8] پیروی کردن.

[9] از ماده «ذرأ» آفرید.

[10] گرامی داشتن و ارجمند داشتن.

[11] اگر شکاری را به طرف کسی برانند می گویند: «حُشتُ علیهِ الصید: شکار را به سوی او راندم».

[12] او را آفرید.

[13] او را مبعوث داشت.

[14] مستور.

[15] جمع «اهوال» حوادث ترس آور.

[16] محفوظ.

[17] جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار.

[18] جمع «دهر» روزگاران دراز.

[19] «فرق»: جمع فرقه، گروه ها.

[20] جمع «عاکف»، ملازمان.

[21] جمع «وثن»، بت ها.

[22] جمع «بهمة» مسایل مشکل و پیچیده و حیرت زا.

[23] تحیر و راه نیافتن.

[24] گمراهی، ضد رشد.

[25] کوری و گمراهی.

[26] فراگرفته شد.

[27] جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر.

[28] «نور ساطع» نور برآمده همراه با درخشندگی است.

[29] اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن.

[30] آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند.

[31] ایصال، رساندن.

[32] نظم و ترتیب دادن.

[33] نگهداری و بازداشتن خون از ریختن.

[34] نقص و کم دادن.

[35] انداختن شیء.

[36] در نسخه بدل «وَ حرَّمَ الشِّرْکَ» روایت شده است.

[37] آل عمران، آیه 102-

[38] فاطر، آیه 28-

[39] دوری و تجاوز از حق.

[40] آنچه موجب مشقت و دشواری شما باشد.

[41] توبه، آیه 129-

[42] نسبت او را بررسی کنید.

[43] از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان.

[44] راه، محله، مرکز.

[45] وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف.

[46] جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس.

[47] از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را می گویند.

[48] «انهزام» شکست خوردن.

[49] پشت گرداندند، کنایه از شکست.

[50] شب صبح را شکافت.

[51] روشن شد.

[52] جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوری.

[53] هلاک شد.

[54] مردمان پست و فرومایه.

[55] به زبان آوردید.

[56] مردم  (کمتر از ده نفر).

[57] جمع «ابیض» سفیدپوستان.

[58] جمع «اخمص» گرسنگان.

[59] آب اندک.

[60] فرصت.

[61] شعله کوچک آتش.

[62] لگدکوب.

[63] گنداب، آب آمیخته با بول شتر.

[64] از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید.

[65] پوست بز دباغی نشده.

[66] گرفتار شد.

[67] سرکردگان عرب.

[68] جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان.

[69] آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها.

[70] شاخ.

[71] گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد.

[72] فعل ماضی از قذف: انداخت

[73] بر نمی گشت، دست بردار نبود.

[74] مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب می کرد.

[75] فرورفتگی کف پا.

[76] «إخماد»: خاموش کردن.

[77] شعله آتش.

[78] رنج پذیر، رنج بر.

[79] اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا.

[80] رنج بر، زحمت کش.

[81] جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان.

[82] انتظار می کشیدید.

[83] جمع دایره، حوادث نامطلوب.

[84] توقع داشتید.

[85] از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید.

[86] رویارویی دو طرف در جنگ.

[87] خار، کینه و عداوت در دل.

[88] پوشیده شد.

[89] روپوش.

[90] ساکت، خاموش.

[91] گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش.

[92] ظاهر شد.

[93] ساقط، زبون، گمنام.

[94] رئیس ارجمند.

[95] خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن.

[96] ساحت ها.

[97] جای خزیدن.

[98] خدعه.

[99] از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش.

[100] جراحت و زخم.

[101] وسیع، گشاد.

[102] زخم.

[103] جراحت، هنوز بهبودی نیافته.

[104] توبه، آیه 49-

[105] از «زهر» درخشان، فروزان.

[106] نور چهره و غالب.

[107] طلب کند.

[108] آل عمران، آیه 85-

[109] درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن.

[110] آسان شود.

[111] ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند.

[112] آتش جنگ را روشن کردید.

[113] بر وزن «تمرة» شعله.

[114] قطعه شعله‏ور شده از آتش.

[115] بریدن.

[116] جمع «مدیه» کارد تیز.

[117] با تیر و نیزه زدن اما نه به قدری که بشکافد.

[118] مائده، آیه 50.

[119] تهمت بزرگ و عجیب.

[120] نمل، آیه 16-

[121] مریم، آیه 5 و 6-

[122] انفال، آیه 75-

[123] نساء، آیه 11-

[124] بقره، آیه 180.

[125] محبوبیت و منزلت.

[126] اسم فعل به معنای امر، بگیر مرکب و شتر خلافت را.

[127] مهار شد.

[128] افسارزده و جل شده  (آماده).

[129] انعام، آیه 67-

[130] هود، آیه 39-

[131] چشم یا نگاه.

[132] از «نقب» شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد. چهره های با نفوذ و شناخته شده.

[133] جمع عضد، نصرت و بازو.

[134] جمع «حاضن» حافظ و نگه دارنده.

[135] سستی در عمل و نادانی در عقل.

[136] اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل» یعنی چه با سرعت و با شتاب.

[137] پی و مانند آن است که ذوب شود.

[138] امر عظیم.

[139] از «وسعت»، گشاد شد.

[140] لباسی که پوسیده و پاره شده باشد.

[141] شکاف.

[142] خیرش تمام و منقطع شده.

[143] شر و بلا.

[144] آواز بلند.

[145] صدای بلند.

[146] آل عمران، آیه 144-

[147] اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود.

[148] «قیله» زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی می گردد.

[149] از «هضم» شکستن، ظلم کردن، بازداشتن، نقص.

[150] مجلس و محل مشورت.

[151] بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن.

[152] جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان.

[153] جریان و کثرت.

[154] شیر دوشیده شده.

[155] در اینجا خضوع گردنکشان.

[156] هیجان.

[157] شعله های آتش فرونشست.

[158] آرامش پیدا کرد.

[159] فتنه.

[160] نظم یافت.

[161] توبه، آیه 13-

[162] آسایش زندگی.

[163] راحت و آرامش.

[164] «مَجّ» ریختن.

[165] از «ساغ الشراب» به سهولت و آسانی نوشیدید.

[166] ابراهیم، آیه 8-

[167] نفثة المصدور: آه کشیدن از درد سینه.

[168] ضعف و سستی.

[169] نیزه.

[170] نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند.

[171] از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود.

[172] زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکبی باشد.

[173] نازک شدن پشت پای شتر.

[174] عیبی که در معرض زوال نباشد.

[175] عیب و عار.

[176] شعراء، آیه 227-

[177] هود، آیه 121 و 122-

خانه داری و تربیت فاطمه(س)

از درس های مهم و حیرت انگیز حضرت فاطمه - سلام الله علیها - درس خانه داری و مدیریت کانون است. او با اینکه دختر پیامبری عظیم و حاکمی قدرتمند است و می تواند چون دیگر زنان که در چنین وضع و موقعیتند برای خود جاه و جلالی فراهم سازد، کوکبه و دبدبه ای به راه اندازد ولی چنین نمی کند. همانند هر زن عادی دیگری سر گرم کار و تلاش د رخانه و گرم داشتن کانون می شود و در عین حال مسؤولیت اجتماعی خود را نیز فراموش نمی نماید. مرکزیت خانه اش در مسیر تربیت فرزند، مشاوره و همدمی با امام علی - علیه السلام - مهرورزی به اهل خانه بود، و حاصل چنین اقدامی، حضرت فاطمه - سلام الله علیها - راستین را بیش از پیش محبوب کرد و او راضی به این تقسیم کار پیامبر - صلی الله علیه و آله - بود که کار درون خانه از آن او و کار بیرون خانه از آن امام علی - علیه السلام - باشد و خدای را بر این امر سپاسگزار و شاکر بود.
 

مقدمه

مکتب حضرت فاطمه - سلام الله علیها - مکتبی اعجاز آمیز است. از آن آثار درخشانی پدید آمدند که مطالعه هر کدام از آنها حیرت آدمی را بر می انگیزاند. از جنبه های اعجازآمیز زندگی حضرت فاطمه - سلام الله علیها - ازدواج اوست که مصداق آیه مرج البحرین یلتقیان[1]است. و از آن مهمتر از مصداق آیه یخرج منها اللؤلؤ و المرجان است.[2] ابن عباس در تفسیر این آیه گوید:

- مقصود از «مرج البحرین یلتقیان» علی و فاطمه اند.

- و مقصود از «یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» حسن و حسین اند.[3]

- آری، حضرت فاطمه - سلام الله علیها - مادر است، مادری که رهبران آینده اسلام را می پروراند و تحولات جهان تشیع و حتی در جامعه اسلامی از او منشأ می گیرد و بسیاری از وقایع اسلامی از آنجا آغاز می شوند. تربیت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - درباره فرزندان نمایانگر روح با عظمت این بانوی بزرگ است.

فاطمه شناسی

کار فاطمه شناسی اگر ممکن باشد یکی از راههای مهم آن مطالعه در آثار تربیتی حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بویژه تربیت نسل است حضرت فاطمه - سلام الله علیها - را می توان از طریق فرزندانی که او تربیت کرده شناخت، مخصوصاً در تربیت حسنین، زیرا فرزند آئینه تمام نمای والدین است بویژه مادر.

او در عین داشتن وظایف گوناگون فردی و اجتماعی به ایفای نقش مادری پرادخت و مادری شهید پرور بود فرزندانی تربیت کرد که همه رهبر، تاریخ ساز، رزمنده، روشنگر،افشاگر، او زنی است بظاهر چون زنان دیگر جامعه، ولی به تربیت نسلی پرداخت که برای بشریت آبرو آفریدند.

فرزندانی که حضرت فاطمه - سلام الله علیها - تربیت کرد کسانی بودند که امر رهبری جامعه فردای او را بر عهده گرفتند، آنچه را که فاطمه - سلام الله علیها - خود داشت و آنچه را که از انبیاء گذشته از کانال پدر به میراث برده بود، و آنچه که از قرآن بر پدرش و در خانه او نازل شده بود همه را به فرزندان خود به میراث داد و همه تعالیم را درباره شان عمل کرد و این مسأله ای است که در تاریخ بشر همانند ندارد. و اینک که قرنها از تاریخ فرزندداری حضرت فاطمه - سلام الله علیها - می گذرد، به زحمت قابل بررسی است که او چگونه از عهده این وظیفه های سنگین، آن هم در آن شرایط بر آمد.

در مسیر مادری

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - دختر بزرگ ترین رجال مذهبی و سیاسی زمان بود، برای او حضورها و موضعگیری هائی در رابطه با حیات خانوادگی ممکن و میسر بود و می توانست چون دیگر زنان نامدار از خانواده اشراف و سلاطین راهی توأم با ناز و تنعم را در پیش گیرد ولی او این چنین نکرد.

اوخود را در نظام تکوینی حیات قرار داد که خداوند او را موجودی با احساس لطیف و با عاطفه و شور آفریده بود و متحمل و او این سرمایه را در راه ساختن، بعمل آوردن ورشد دادن فرزندان بکار برد. و سند ادعای من در این راه حسن و حسین و زینب و کلثوم اند، با آن برنامه درخشان شان.

او مادری موفق بود زیرا که توانسته است به تربیت فرزندانی بپردازد که همه رزمنده، دلیر و مجاهد فی سبیل الله باشند. کدام مادر است که در طول حیات خود توانسته است فرزندانی چون حسن و حسین بپروراند؟ و کدام زن شجاعی را سراغ داریم که دختر شجاع و قهرمانی چون زینب بپروراند؟

فرزندانش هر کدام الگوی کامل مادر و پدر در همه صفات اخلاقی و انسانی و هر کدام مجسمه فضیلت و پاکی و تقوا بودند و اگر از ما نمونه های مکتب معجزه آسای اسلام را بخواهند ناگزیر باید فرزندان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - را معرفی کنیم و این ادعائی است که در آن گزافه و انحرافی نیست، دوست و دشمن بدان اعتراف دارند - و مادری چون حضرت فاطمه - سلام الله علیها - موجد این اسوه هاست.

دیدگاه های حضرت فاطمه - سلام الله علیها -

موفقیت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - را در مسیر مادی که باید سرمشقی برای زنان جهان باشد مرهون دیدگاهی است که این بانوی بزرگ اسلامی با استفاده از اندیشه اسلامی برای خود پدیدآورده و اتخاذ کرده است و ما را توان بررسی همه جانبه این دیدگاه نیست فقط با رعایت اختصار به چند نمونه آن اشاره می کنیم:

1 - در مورد خانواده:

خانواده از دیدگاه حضرت فاطمه - سلام الله علیها - کانونی مقدس است و میزان قداست آن بحدی است که او دوست دارد تمام مدت عمر و اوقات خود رادر آن بگذارند و آن را سنگری محکم در جبهه کارزار جهانی بسازد.

همه چیز از خانواده آغاز می گردد، حتی سعادت یا بدبختی یک ملت در خانواده رقم می خورد و عزت و سعادت جامعه از آنجا منشأ می گیرد. هم چنین اگر با دیدی وسیع تر نگریسته شود جنگها و صلحها در محیط و جو خانواده تکون می یابد. و در آنجاست که کودکان، یعنی پدران فردای بشر درس ها می آموزند بدین سان اگر بنای رشدی در جامعه ای است آغاز آن باید از خانواده باشد.

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - به کانون خانوادگی دل بسته است، آنچنان که وقتی مسأله تقسیم کار را پدرش با او مطرح می کند و معلوم می شود که حضرت فاطمه - سلام الله علیها - باید در کانون خانواده به امور داخلی آن بپردازد، خدای را سپاس می گذارد. و به گرمی و سر و سامان دادن خانواده می پردازد و آن را چون کارگاهی برای تربیت رهبری قرار می دهد.

2 - در مورد فرزند:

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - درباره فرزند این تصور و اندیشه را دارد که امانتهای خداوند در دست پدر و مادرند و والدین در برابر حفظ و رشد این امانت مسؤولند. او فرزند را بعنوان کالائی بی ارزش نمی شناسد که او را به دست لله ها و دایه ها بسپارد بلکه آنها را وجودهائی ارزنده و در خور احترام و کرامت ذاتی می شناسد که باید شخص مادر امر رسیدگی آنها را به عهده گیرد.

او فرزند داری را شأن کوچکی نمی دانست که امر اداره آن ها را به دیگران واگذارد. و یا با احساس حقارت از بچه داری بدنبال مشاغل پر سر و صدای بیرون رود. او خانه را مرکز انسان سازی می شناسد و فرزندان را ثمره باغ وجود که در خور هرگونه اعتنا هستند. او این احساس را درباره فرزندان خود بیشتر دارد از آن بابت که از زبان پیامبر شنیده است خداوند ذریه پیامبران را در صلب من پیامبر قرار داده ولی نسل مرا در صلب علی - علیه السلام - پس من پدر اولاد فاطمه ام[4]، پس فاطمه - سلام الله علیها - طبعاً سرمایه گذاری را درباره اینان لازم تر می شناسد.

3 - در مورد تربیت:

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - امر تربیت را امری تحول انگیز، سازنده، نجات ده بشر از خطرات و عوارض می شناسد. او می داند که رمز پیشرفت و انحطاط فرد و جامعه در سایه تربیت قابل خلاصه شدن است. جامعه ای پیشرفته است که تربیت آن پیشرفته باشد و قومی منحط بحساب می آیند که تربیت آنها منحط باشد هم او معتقد است که این مادران اند که زمینه را برای بهشتی شدن فرزندان فراهم می سازند (الجنة تحت اقدام الامهات[5] و طبعاً رمز جهنمی شدن، انحراف و انحطاط فرد و جامعه هم در سایه تربیت و مخصوصاً تربیت مادران است این حقیقتی است که ما پایه های رشد و انحراف را در سایه تربیت های صواب و یا انحراف آمیز بدانیم و تاریخ نمونه های مستندی را از آن به ما عرضه داشته است.

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - این دیدگاه را درباره تربیت دارد که غفلت از آن موجب صدمه ای عظیم برای فرد و جامعه است و صدماتی غیر قابل جبران را در پی دارد. بویژه در دوران خردسالی که کودک همانند شاخه تری قابل انعطاف است بدین نظر او خود را وقف زندگی فرزندان و سازندگی و تربیت آنها می کند. هم چنین او سخن پدر را بیاد دارد که فرموده بود. فرزندان خود را بزرگ بشمارید و آنها را نیکو تربیت کنید (اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم)[6] و می داند نوع ادب و تربیت آنها مسؤولیت آور است. ادبوا اولادکم فانکم مسؤولون.[7]

در طریق تربیت

اما در طریق تربیت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - توجه به شرایط و عوامل، اصول و ضوابطی دارد که بعنوان نفوذها نقش اساسی را ایفا می کنند و ما در این زمینه هم بعنوان عوامل درس آموز نکاتی را ذکر می کنیم.

1 - محیط و شرایط:

از عوامل مهم تربیت محیط و شرایطی است که بعنوان عامل مهم در سر راه رشد است. نقش محیط در تربیت به میزانی است که بسیاری از صاحبنظران آن را مهمترین عامل از بین همه عوامل تربیت می دانند محیط رنگ ده شخصیت و سازنده خلق و خوی آدمی است و اثر آن را تا بدان حد مهم دانسته اند که گفته اند انسان است و محیط او. دامنه محیط وسیع و شامل محیط خانه که مهم است، محیط دامن مادر و پدر که از آن مهمتر است، محیط اجتماعی، شرایط و جو بیرون و... و زنی است که محیط خانه را مدرسه می سازد و در آن برنامه های تربیت اسلامی را پیاده می کند در کلاس خانه اش موضوع تربیت فرزندانند و و هدف او انسان پروری و شهید پروری، برنامه اش قرآن است و سنت، معلمانش رسول الله است و امام علی - علیه السلام - و فاطمه - سلام الله علیها -، شیوه آن مهر و محبت است و ارج گذاری به وجود فرزندان.

آری خانه فاطمه - سلام الله علیها - کلاس عالی تربیت است، کلاسی است پر از شور و اخلاص جو آن سراسر ایمان، پایه های آن، حرکت، فضیلت، مقصد آن شهامت آفرینی، تحت نظارت و رهبری مستقیم پیامبر - صلی الله علیه و آله - و دامن عفیف و پر عزت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - طریقه آن و آموزش های صحیح، و تلاش در آن برای انتقال میراث پیامبران، و طبیعی است که در آن افرادی پدید آیند مهذب، بی آلایش و معصوم، وارثان آدم تا خاتم، ثارالله، متعهد و مسؤول، انسان دوست و متعهد، و در راه خدا و در کار جلب رضای خدا.

2 - اصول و ضوابط:

در این کلاس و مدرسه اصول و ضوابطی حاکمند که همه آنها از جانب خدایند و پیامبر - صلی الله علیه و آله - صادق و مصدق آن ها را ذکر کرده و حضرت فاطمه - سلام الله علیها - و امام علی - علیه السلام - دو شاگرد مهم و دور کن این امت آن ها را مورد عنایت و استفاده قرار داده و به مرحله اجرا و عمل می گذارند.

تربیت براساس اصل توحید است و ضابطه ایمان و باوری راستین، اصل جرأت دهی و با شهامت سازی در این خانه حاکم است، اصل اخلاق و انضباط، اصل تقوا و پاکدامنی، اصل غلبه حق بر هوای نفس، ترجیح همسایه بر خانه، ترجیح معنی بر ماده...خانه او خانه زهد است بگونه ای که دنیا آنها را نفریبد و مالک وجودشان نگردد، بلکه خود مالک دنیا باشند، زرق و برق های ظاهری در آن ارزش نداشته باشد. آنچه مهم است و می ارزد، رضای خداوند است و همه افرادی که در این خانه اند بر این اساس و در مسیر این هدف زندگی می کنند.

هم چنین در این خانه اصل هماهنگی بین زن و شوهر در تربیت فرزندان وجود دارد، اصل اعتدال در امور، اصل سلطه ایمان، اصل غلبه اخلاق انسانی بر خواسته های حیوانی حکومت می کند و مبانی اسلام راستین مورد توجه است و سعی در اعمال اراده خداوندی و همسانی مشیت خود با مشیت خداوند.

3 - شیوه های و روش:

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - یک مادر است و مادری از سوئی مرکب از دو عنصر است عنصر نوازش، و عنصر مهربانی و حضرت فاطمه - سلام الله علیها - این هر دو را به حد کمال واجد است و این خود زمینه را برای تربیت خوب فرزندان فراهم می سازد. روح مادرانه حضرت فاطمه - سلام الله علیها - و عطوفت و غم خوارانه او خود سبب پیروی فرزندان است و حضرت فاطمه - سلام الله علیها - از این بابت مصداق این سخن پیامبر است که:

- خیر نسائکم الطفهن بازواجهن و ارحمهن باولادهن[8]- بهترین زنان شما کسانی هستند که به همسرشان لطیف تر و مهربانتر و به فزرندان خود رحیم تر باشند. یا مصداق حدیث دیگر که بهترین زنان شما کسانی هستند که زاینده و زایا، سرپرست و والی، شیرده به فرزندان، دلسوز به آنان، و علاقمند به همسر خود باشند:

خیر نسائکم حاملات، والدات، مرضعات، رحمات باولادهن، مایلات الی ازواجهن[9]حضرت فاطمه - سلام الله علیها - با فرزندان خود همدم و هم انس است. کارهای شان را زیر نظر دارد و در موارد لازم به آنان تذکر می دهد و یا در مورد کارشان داوری می کند. حسنین - علیه السلام - خط می نویسند نزد مادر می آورند که بگوید خط کدامشان بهتر است. مادر برای اینکه دلها را نشکند آنها را بنزد پیامبر می فرستد و رسول خدا مجدداً آنها را نزد حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بر می گرداند. حضرت فاطمه - سلام الله علیها - رشته گردن بند را به زمین می ریزید که هر کدام بیشتر جمع کردند خط او بهتر است.[10]

تربیت در عین کار

این همه کوشش دقت گذاری حضرت فاطمه - سلام الله علیها - درباره فرزندان بخاطر آن نبود که او را فراغی و آسایشی فوق العاده بود. او این خدمات را در کنار دیگر مشاغل شخصی و اجتماعی، آنهم در آن برهه از زمان انجام داد. داشتن تصویری از وضع حیات در آن روزگار، مخصوصاً در دورانی که فقر و ناداری هم حکومت کند خود عظمت کار او را بیشتر نشان می دهد.

او زنی است جوان، مادر چند کودک خردسال، در خانه ای زندگی می کند که محقر است، آب را از بیرون باید به خانه بیاورد و از مسافتی نسبتاً دور، گندم یا جو را باید شخصاً با دستاس آرد کند، خود باید آنرا خمیر کند، و نان بپزد، خود باید لباس خود و فرزندان را بشوید، با هیزم آتش درست کند، و با دهان در آن بدمد تا آتش شعله ور گردد، خود خانه را جارو کند، شمشیر خونین امام علی - علیه السلام - را بشوید، محیط را برای آرامش امام علی - علیه السلام - ساکت سازد. به زنان مدینه درس و مسأله دینی بیاموزد، گاهی هم به زخم بندی مجروحان جنگی بپردازد، کارهای دستی چون پشم ریسی را انجام دهد تا کمکی برای زندگی مشترک باشد، به حق طلبی برود، به مبارزه بپردازد و...حضرت فاطمه - سلام الله علیها - نشان داد که انجام وظایف مادری با آن امور متناقض نیست، در عین کثرت مشغله می توان فرزندانی شایسته تربیت کرد و بگفته دکتر بنت الشاطی ء می توان چون چشمه ای شد که از سینه کوهی بجوشد و با خود هزاران گوی و گوهر زرین و سیمین بیرون بریزد، پذیرش خدمات خانوادگی مانع از خدمات اجتماعی و سیاسی نیست و بالعکس.

حاصل تربیت

حاصل تربیت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در محیط خانه، فرزندان است صاحب فضیلت های بسیار و متعدد و در محیط بیرون،زنانی است عفیفه و کم نظیر که هر کدام چراغ و مشعل هدایتی برای دیگر زنان در دنیای اسلام بودند. اما در آنچه که به فرزندان مربوط می شود اصل تربیت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - را لااقل از سه دید بررسی می کنیم.

1 - در جنبه شخصیت:

او فرزندانی تربیت کرد که هر کدام از آنها در جنبه شخصیتی انسانهائی آزاد، مستقل، با روحیه، و دارای سلوک و رفتاری هستند که توجه به هر کدام از آنها آدمی رابه یاد آیه آیه های قرآن می اندازد. به دست نورانی حضرت فاطمه - سلام الله علیها - شیر مردان و شیر زنان شجاع، با عرضه و قهرمان پدید آمدند، که دارای عزت نفس، اعتماد بنفس و به دور از فرومایگی و تن دادن به ذلت ها بودند. فرزندان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - همگی شجاع، با اراده، از نظر روحی قوی، فدائی اسلام و قرآن بودند. این درک و اراده را داشتند که در مواقع حساس به یاری انسانهای مظلوم و اسلام مظلومتر بشتابند. کسانی بودند که آخرین قطره خون را دادند ولی در برابر ناحقی و ستم سرفرود نیاوردند.

2 - در جنبه حرکت آفرینی:

حاصل تربیت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - پرورش نسلی بود حرکت آفرین و زندگی ساز، نسلی که هر کدام مشعل هدایتند وچراغ فرا راه حیات همه انسانها و سیاستمداران راستین هستند. فرزندان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در تاریخ حیات اسلامی مردم موجها آفریدند و کشتی اسلام را که گاهی شدیداً، در تلاطم و در حال غرق شدن بود از خطر نجات دادند.

- حسن بن علی - علیه السلام - را ببینید که در چه شرایطی و چگونه با نرمش قهرمانانه و تاریخی خود زحمت صلح را بخود خرید ولی نابودی اسلام و فنای توان مسلمین را پذیرا نشد. صلحی تاریخی کرد که زمینه ساز قیامهای بعدی بود و خود شهید صلح به نفع اسلام شد.

- حسین بن علی - علیه السلام - را بنگرید که قیام جانانه خویش از خون دل خود گذشت تا در رگهای مسلمانان خمود و جامد خونی جدید وارد سازد و آنها علیه ستمگران و عیاشان به مبارزه وادارد و خانه ستم را ویران کند والحق که با این قیام چه نصیبی وافر برای اسلام فراهم آورد.- زینب - سلام الله علیها - را ببینید که زبانش چون جلادی برای ابن زیاد و یزید بود و هم چون شمشیر امام علی - علیه السلام - برّائی داشت - با سخنان خود در کوفه و شام زلزله در ارکان خصم انداخت و دنیای دشمن را بحرکت و عصیان علیه نظام خودشان وا داشت. و به همین گونه بود کلثوم و در کل حاصل تربیت حضرت فاطمه - سلام الله علیها -.

3 - درخدمت به اسلام:

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - خادمانی ارزنده و راستین برای اسلام تربیت کرد. که بقای اسلام را تضمین کردند و جمله معروف الاسلام نبوی الحدوث و حسینی البقاء خود نمونه ای از آن است. اینان به گونه ای پرورش یافته بودند که دشمنی اسلام را نمی پذیرفتند و اعمال خلاف اسلام را طرد و نهی می کردند از سر و جان مایه می گذارند تا اسلام زنده بماند. در تاریخ اسلام دیدید که چگونه با معاویه ستیز می کرد، آن دیگری با پسرش یزید، آن سومی حامل پیام شهادت شد، آن چهارمی افشاگر مفاسد بنی امیه و همه آنها پشتوانه انقلاب اسلامی پیامبر - صلی الله علیه و آله - که کوشیدند ارکان فساد و آلودگی را متزلزل سازند و مردم را به حقایق پشت پرده حکومت آشنا نمایند و نشان دهند آنچه خلفا عرضه می دارند اسلام نیست.

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بانوی بزرگی بود که توانست نسل امام تربیت کند و فرزندانی شهادت طلب و فدائی این که در مواقع حساس و لازم از جان خود برای اسلام مایه بگذارند و جلو مقاصد شوم خصم را بگیرند. نسل حضرت فاطمه - سلام الله علیها - نسل شهید است. زیرا همه آنان درراه اسلام خود را فدا کردند وفراموش نکنیم حضرت فاطمه - سلام الله علیها - خود شهیده اسلام است و شوهرش نیز شهید مسجد و محراب.

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - و کانون خانه

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - دختر پیامبر است، راه و رسمی را در زندگی پدید آورد که الحق حجت را بر همه زنهای عالم تمام کرد. با شیوه ای که او در پیش گرفت راه عذر را در انجام وظیفه ای که خداوند برای زنان مقرر داشته است بر روی آنان بست. اگر حضرت فاطمه - سلام الله علیها - نبود ما چگونه می توانستیم دریابیم وظایف متعدد برای یک زن چگونه قابل جمع است؟ چگونه می توانستیم دریابیم که زن هم در سیر به سوی کمال می توانند چنان گامی به پیش نهد که حتی از مردان هم جلو افتد؟.

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - با عمل خود به جهانیان درس داده، درس مادری، درس همسری، درس کانون داری، درس خدمت اجتماعی و هدایت و روشنگری، بدون حضرت فاطمه - سلام الله علیها - درک این مسأله ممکن نبود که زن در عین فرزند داری می تواند عابده ای بی مانند باشد و بدون انتخاب نسبت و مقام می تواند در نقش یک انسان کامل ایفاء وظیفه کند و شهره گردد.

از درس های مهم و حیرت انگیز حضرت فاطمه - سلام الله علیها - درس خانه داری و مدیریت کانون است. او با اینکه دختر پیامبری عظیم و حاکمی قدرتمند است و می تواند چون دیگر زنان که در چنین وضع و موقعیتند برای خود جاه و جلالی فراهم سازد، کوکبه و دبدبه ای به راه اندازد ولی چنین نمی کند. همانند هر زن عادی دیگری سر گرم کار و تلاش د رخانه و گرم داشتن کانون می شود و در عین حال مسؤولیت اجتماعی خود را نیز فراموش نمی نماید.

برای اینکه اهمیت قضیه روشن شود به گوشه هائی از این حیات درخشان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - اشاره می کنیم و از تلاش و کوشش او در این جنبه حرف می زنیم، باشد که راهنمای عملی برای ما، آن هم باالگوگیری اززنی معصومه باشد.

خانه حضرت فاطمه - سلام الله علیها -

نخست از خانه حضرت فاطمه - سلام الله علیها - حرف بزنیم، جائی که او و امام علی - علیه السلام - در آن زندگی سر کرده اند و گلهای بوستان خود را در آن پرورش داده اند. تا مدتهای زیاد آنها در اطاق اجاره ای زندگی را سر کردند که دور از خانه پیامبر - صلی الله علیه و آله - بود. بعدها رسول خدا - صلی الله علیه و آله - با یکی از صحابه سخن گفت و خانه اجاره ای آنها را به محلی نزدیکتر به خود آورد، و سالها گذشت تا آنها خود صاحب خانه ای و حجره ای کوچک شدند.

این خانه که در کنار خانه پیامبر - صلی الله علیه و آله - بود، و بیش از یکی دو متر با آن فاصله نداشت، خانه ای بود کوچک و محقر، گلین، فرش آن شامل حصیری بود که تنها نیمی از اطاق را می پوشاند و نیم دیگر با شن نرم مفروش بود. درب آن یک لنگه ای و معرّف فقر اهل خانه.

در این خانه فاطمه - سلام الله علیها - با امام علی - علیه السلام - همراز و بهتر بگوئیم هم بند و هم سلول بود. از دیدی محلی برای زندگی و مسکن است، از سوئی دیگر کارگاهی است برای کارهای دستی حضرت فاطمه - سلام الله علیها - که برای کمک معاش و یا در بسیاری از موارد برای خدمت به فقرا و مساکین انجام می گرفت و از جهتی مرکز آمد و شد یاران علی - علیه السلام -، دوستان فاطمه - سلام الله علیها -، زنان مسأله دار و هدایت خواه بود. حضرت فاطمه - سلام الله علیها - این خانه را مدرسه و دانشگاهی ساخته بود، نه تنهابرای فرزندان خود، بلکه برای زنان مسلمان که سؤالات مذهبی خود را از او می پرسیدند. آن را کانون مقدسی ساخته بود که اعضای خانه، آن را سنگری دانسته و پناه و سکون خود را در آنجا می جستند. و خواهیم دید که این کانون مطمئن ترین محل آرامش و پناه امام علی - علیه السلام - بود.

اهمیت خانه داری

فاطمه - سلام الله علیها - از کسانی نبود که خانه داری را کاری کوچک شمرد و یا خانه را به شوق اداره و منصبی ترک گوید و یا آن را محل و مرکزی برای بلند پروازی خود قرار دهد. او به این نکته آگاه بود که کانون خانوادگی و اداره آن کمتر از اداره یک کشور نیست و حتی پایه کشور داری بحساب می آید. و هم می دانست و اززبان پیامبر شنیده بود که خدمت در خانه و خانه داری دارای اجر و حسنه است، حسنه ای که هیچ کاری از زن با آن برابری نمی کند.

روزی رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از اصحاب خود پرسید زن در چه حالی به خدا نزدیکتر است؟ و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند: حضرت فاطمه - سلام الله علیها - این سخن را شنید و پیام فرستاد زن در حالی به خدا نزدیکتر است که ملازم خانه باشد و از آن بیرون نشود.[11]

او می دانست که خانه سنگر است، پایگاه اجتماعی اعضاء است، همانند یک نهاد اجتماعی گرانقدر است و کاری برای زن از نظر ارزشمندی معادل خانه داری نیست. بدین سان همّ خود را به خانه داری نهاد و اداره و مدیریت آن و نیز تربیت فرزند را در آن به وجهی نیکو پذیرا شد. او در این راه احساس خجلت و ننگی نداشت و از زیر بار وظایف آن شانه خالی نمی کرد. مرکزیت خانه اش در مسیر تربیت فرزند، مشاوره و همدمی با امام علی - علیه السلام - مهرورزی به اهل خانه بود، و حاصل چنین اقدامی، حضرت فاطمه - سلام الله علیها - راستین را بیش از پیش محبوب کرد و او راضی به این تقسیم کار پیامبر - صلی الله علیه و آله - بود که کار درون خانه از آن او و کار بیرون خانه از آن امام علی - علیه السلام - باشد و خدای را بر این امر سپاسگزار و شاکر بود.

مسؤولیت او در خانه

او بفرموده رسول گرامی اسلام، رئیس خانه است و المراة سیدة اهلها[12] کدبانوئی است مجرب که گوئی تمام دوره های مدیریت خانواده را گذارنده و به وظایف خود نیکو آشناست. مسئولیتش سنگین است

- در آن روزگار دشوار، آن هم در دوره فقر خاندان پیامبر او باید به امور زیر برسد:

- امر سر و سامان دادن امور خانه، آن هم خانه ای که مرکز آمد و رفت است و چند کودک خردسال در آنند.

- امر تربیت و اداره و نظافت و سرپرستی فرزندان که آن هم کاری اندک و آسان نیست.

- امر پیشه وری و صنعتگری چون بافتن پیراهن برای فرزندان و یا پشم ریسی برای کمک معاش.

- امر آسیاب کردن گندم یا جو با دستاس که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرموده دست حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در این راه زخمی شده بود.

- امر آوردن آب از بیرون که در آن روزگار این هم مشکلی برای حضرت فاطمه - سلام الله علیها - بود و خانه ها آب نداشتند.

- امر هدایت و سرپرستی زنان جدید الاسلام که از برکت حضرت فاطمه - سلام الله علیها - مهتدی می شوند ویا دیگران.

- و بالاخره کارهای دیگری که هر زنی بدان واقف است و به اصطلاح خودشان از بام تا شام در خانه می دوند ولی باز هم کارشان نیمه کاره می ماند. برای تهیه مختصر غذائی آن همه وقت می گذارند ولی باز هم مطبوع طبع آنها قرار نمی گیرد. درک سنگینی مسؤولیت او میسر نیست، مگر آنگاه که آدمی خود در شرایط آن قرار گیرد.

سکون خانه

خانه حضرت فاطمه - سلام الله علیها - از آن خانه هائی که خدای خواسته است نام او در آنجا بلند گردد و مورد تسبیح و تقدیس باشد. فی بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذکر فیه اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال[13] و طبیعی است که چنین خانه ای نمی تواند مرکز آشفتگی و هرج و مرج باشد نخستین چیزی که در آن باید حضور داشته باشد سکون و آرامش است و حضرت فاطمه - سلام الله علیها - سعی دارد چنین کند.

او می داند که ترقی و عظمت شوهر، کوشش و تلاش ارزنده او تا حدود زیادی مرهون زندگی آرام و ساکن او در محیط خانه است و خانه باید سنگر آرامش و محل تجدید قوا باشد تا شوهر بتواند بنشیند، درست نقشه بکشد و درست طراحی کند، و درست تصمیم به اجرا و عمل بگیرد. خانه باید در سکون و آرامش باشد تا شوهر بتواند در آن خانه احساس راحتی کرده و مشقات بیرون را از تن به در نماید.

خانه حضرت فاطمه - سلام الله علیها - برای امام علی - علیه السلام - چنین وضعی را داشت. امام علی - علیه السلام - در کنار زهرا - سلام الله علیها - احساس آرامش می کرد و حتی هر آنگاه که از حوادث و مشکلات زندگی به ستوه می آمد به سنگر خانه پناه می برد و در آنجا کمی با حضرت فاطمه - سلام الله علیها - سخن می گفت و تجدید قوا می کرد و از نو سرگرم کار و تلاش و مبارزه می شد و این امر در سراسر زندگی امام علی - علیه السلام - وجود داشت، حتی پس از وفات حضرت فاطمه - سلام الله علیها - و در سر مزارش.

گرمی و روشنائی کانون

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در محیط خانه چون ماهی درخشان بود که نور وجودش کانون خانه و دل امام علی - علیه السلام - را روشن می کرد. او مصداق این آیه قرآن بود که: و اذا رایتهم حسبتهم لؤلؤاً منثوراً.[14] او روشنی بخش خانه بود، دیدارش رنجها و غصه ها را از دلها می زدود. امام علی - علیه السلام - خود فرمود وقتی به خانه می آمد و به زهرا نگاه می کردم تمام غم و غصه ام زدوده می شد.[15]

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - کانون خانواده را گرم می داشت، امام علی - علیه السلام - و فرزندان را دل به این خوش بود که د رکنار حضرت فاطمه اند و در آن کانون اند. از دیدی، او چون شمعی بود که پروانه ها را بدور خود جمع کرده، به آنها گرمی و نور می داد خانه اش کانون انس و صفا بود. اعضای خانه با هم انس و آشتی و معاونتی داشتند، و در کمال همرنگی و صداقت، در سایه ایمان به خدا و رسول و کتاب او زندگی می کردند. اگر امام علی - علیه السلام - تصمیمی می گرفت، همگان همراه او بودند و اگر حضرت فاطمه - سلام الله علیها - تصمیمی اتخاذ می کرد دیگر افراد خانه با او همگام می شدند و نمونه روشن آن موردی است که در آن سه روز تمام اعضای خانواده افطاری خود را به فقیران و یتیم و مسکین دادند و خود با آب افطار کردند.[16]

و بالاخره حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در گرم داشتن کانون، لطف و عنایت به همسر، رحمت و دلسوزی به فرزند مصداق حدیث پیامبر - صلی الله علیه و آله - بود که خیر نسائکم الطفهن بازواجهن، و ارحمهن باولادهن و...[17] و مصداق احادیث دیگر رسول خدا چون عفیفه بودن، شوهر دوست وفرزند دوست بودن و ضمن اینکه او خود ملهم به الهامات الهی است.

مشقت زندگی

با چنین وصفی که گذشت و با آن همه کار و تلاش طبیعی است که زندگی بر او آسان نبود. پیامبر - صلی الله علیه و آله - روزی بر حضرت فاطمه - سلام الله علیها - وارد شد و دید که با دستهای خود آسیاب را می گرداند و در عین حال به کودک خردسالش سرگرم شیر دادن است. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از دیدن چنین وضع آب در دیده گردانید و فرمود دخترم: تلخی های زندگی دنیا را بچش برای وصول به حلاوتهای آخرت فاطمه - سلام الله علیها - گفت خدای را بر این نعمت ها سپاسگزارم و بر کرامت های او عرض تشکر دارم.[18]

شدت، کارش در خانه به حدی بود که گاهی توان را از او می گرفت، بدنش رنجور می شد و به فرموده امام علی - علیه السلام - دستانش از شدت آسیاب کردن تاول زده و پینه بست.[19] در عین حال این کار یک روز و دو روز نبود و هم این برای حضرت فاطمه - سلام الله علیها - تنها کار نبود که از کارهای دیگر فراغتی داشته باشد. مسأله نظافت خانه هم مسأله بود که گاهی سر و روی حضرت فاطمه - سلام الله علیها - راگرد آلود می کرد و غبار بر او می نشست.

روزی رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از حضرت فاطمه - سلام الله علیها - احوال بپرسید که چگونه ای؟ حضرت فاطمه - سلام الله علیها - ظاهراً از حالات زندگی و مشقت های آن، و سختی معیشت و شاید هم از گرسنگی خود و فرزندان و از خالی بودن خانه اش ازآذوقه سخن گفت. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود دخترم آیا به این راضی نیستی که سیده زنان جهان باشی؟ حضرت فاطمه - سلام الله علیها - پرسید مگر مریم دختر عمران سیده زنان نیست؟ پیامبر فرمود: او سیده زنان عصر خود بود و تو سیده همه زنانی.[20] و بر این اساس ملاک خانمی و بانوئی وارونه گشت و در نظر پیامبر - صلی الله علیه و آله - زنان پر خور و پر آذوقه و متجمل و آنهائی که در جلال و جبروت مادی زندگی می کنند بانو وخانم بحساب نمی آیند. اگر ملاکی برای بانوئی و سیده بودن مطرح باشد در تلاش و جهد هدفدار، در عین تحمل فقر و ناداری است. در عابده بودن و زاهده بودن و در راه خدا رنجها را بخود خریدن است و حضرت فاطمه - سلام الله علیها - این چنین بود.

کمک کاری ها

حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در تنگا و خستگی و دشواری زندیگ بود ولی چنان نبود که شوهری خود خواه و تن پور داشته باشد که این همه کارها تلاش ها را وظیفه خاص زن بداند و کمک کارش نباشد. نه - علی چنین مردی نبود. او در کار و تلاش مردانه اش کمتر از حضرت فاطمه - سلام الله علیها - نبود. چه بسیار ازکارهای خانه را او انجام می داد حتی باحضرت فاطمه - سلام الله علیها - می نشست و گندم آسیاب می کرد و حتی در مواردی نان می پخت رسیدگی به امور بیرون، تهیه نان برای چنان خانواده ای با فرزندان متعدد، آن هم کار و اشتغالی مشروع، آب کشی برای مزرعه و درختان، کارمزدی برای آبیاری درختان، حضور در جبهه و صحنه رزم، دستگیری از بینوایان، بردن نان و آذوقه برای دردمندان، عبادت رسمی و حضور در عرصه های سیاسی خود کاری بس وسیع و پر دامنه بود.

او حتی برای سیر کردن فرزندان تن به کار مزدی می داد. در مزرعه ای کار می کرد و قرار بسته بود برای هر سطل آبی که از چاه بیرون می کشد یک دانه خرما بستاند و بر این اساس برای اهل خانه غذا تهیه می کرد، با این اتکا که در مواردی بسیار دیگران را بر خود مقدم می داشت و از همین غذائی که با مرارت به دست می آمد به فقیران می داد.

در عین حال هر آنگاه که از کار روز مره فارغ می شد و بخانه می آمد با همان بدن خسته به کمک حضرت فاطمه - سلام الله علیها - می شتافت. گاهی خانه را تمیز می کرد، زمانی با حضرت فاطمه - سلام الله علیها - آسیاب را می گرداند، گاهی در نظافت خانه به او کمک می کرد. او در محیط خانه تلاش بسیار داشت، بدان خاطر که به حال حضرت فاطمه - سلام الله علیها - از شدت کار او رقت می کرد و دلش به درد می آمد.

روزی پیامبر - صلی الله علیه و آله - بر آنها وارد شددید امام علی - علیه السلام - و فاطمه - سلام الله علیها - سرگرم آسیاب کردن جویا گندمند. خطاب به آنان که کدام خسته ترید. برخیزید من بجای شما آسیاب کنم - امام علی - علیه السلام - عرض کرد فاطمه خسته تر است. پیامبر فرمود دخترم برخیز آنگاه خود بجایش نشست و با علی - علیه السلام - سرگرم آسیاب کردن شد.[21]

حاصل کانون داری

حاصل کار و تلاش حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در محیط خانه و ثمره کارش عبادت و دارای ارزش بسیار است زیرا:

- خدمت به مردی که عزیز خداست و مرد رزم و جهاد است و خدای را بر او نظر عنایت بسیاری است.

- علی شدن امام علی - علیه السلام - در سایه همدلی با حضرت فاطمه - سلام الله علیها - و فاطمه شدن حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در سایه انس با امام علی - علیه السلام - و هم مسکنی اوست و چه زیباست کار برای چنین افراد.

- خدمت به فرزندان و تربیت نسلی است که انسان دوست، متعهد، مکتبی، و نمونه عالی تربیت اسلامند.

- خدمت به اسلام بود زیرا که در سایه آن موجبات خدمت به اسلام و مسلمین فراهم آمد و ضدیت ها با این سرکوب شد و مردم توانستند راه خود را بیابند.

- و سرانجام حضرت فاطمه - سلام الله علیها - با مدیریت خود درس زندگی توأم با سعادت به زنان داد، تجاربی فراهم آورد که بهره گیری از آن عامل رشد انسانیت انسان و مخصوصاً زنان جهان است و کدام عبادت است که بدین میزان دارای ارزش و ثمره اجتماعی باشد.

پی نوشت ها

[1] سوره الرحمن، آیه 19.

[2] سوره الرحمن، آیه 22.

[3] تفسیر الدرالمنثور، ج 7، ص 697.

[4] مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 387.

[5] حدیث نبوی.

[6] حدیث نبوی.

[7] حدیث نبوی.

[8] حدیث نبوی.

[9] حدیث نبوی.

[10] بحار، ج 104، ص 309.

[11] منتهی الامال ج 1، ص 134.

[12] روضة الواعظین.

[13] سوره نور، آیه 36.

[14] سوره انسان، آیه 19.

[15] مناقب خوارزمی ص 256.

[16] سوره انسان، آیه 8.

[17] نهج الفصاحه.

[18] منتهی الامال، ج1، ص 133.

[19] همان منبع، ص 134.

[20] حلیه الاولیاء ج 2، ص 42.

[21] بحار ج 43، ص 5.

حدیث کساء

بسم الله الرحمن الرحیم 

به نام خداوند بخشنده مهربان

عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ

از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دختر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله،

قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى بَعْضِ الاَیّامِ

جابر گوید شنیدم از فاطمه زهرا که فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در بعضى از روزها

فَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَیْکَ السَّلامُ

و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام

قالَ : اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ

فرمود: من در بدنم سستى و ضعفى درک مى کنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف

فَقَالَ یا فاطِمَةُ ایتینى بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطّینى بِهِ فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ

فرمود: اى فاطمه بیاور برایم کساء یمانى را و مرا بدان بپوشان من کساء یمانى را برایش آوردم و او را بدان پوشاندم

وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلَالَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَیْلَةِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ

و هم چنان بدو مى نگریستم و در آن حال چهره اش مى درخشید همانند ماه شب چهارده

فَما کانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ

پس ساعتى نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد

وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ

و گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام

یا قُرَّةَ عَیْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ یا اُمّاهُ

اى نور دیده ام و میوه دلم گفت : مادرجان

اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَةً طَیِّبَةً کَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ

من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى جدم رسول خدا است

فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ

گفتم : آرى همانا جد تو در زیر کساء است پس حسن بطرف کساء رفت

وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ

و گفت: سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا

اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ

آیا به من اذن مى دهى که وارد شوم با تو در زیر کساء؟

فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا صاحِبَ حَوْضى

فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى صاحب حوض

قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِساَّءِ

من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزیر کساء رفت

فَما کانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ

ساعتى نگذشت که فرزندم حسین وارد شد

وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ

و گفت : سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام

یا وَلَدى وَیا قُرَّةَ عَیْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ لى یا اُمّاهُ

اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه دلم فرمود: مادر جان

اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَةً طَیِّبَةً کَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ

من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى جدم رسول خدا (ص)است

فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ

گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند

فَدَنَى الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ

حسین نزدیک کساء رفته گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار،

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِساَّءِ

سلام بر تو اى کسى که خدا او را برگزید آیا به من اذن مى دهى که داخل شوم با شما در زیر کساء

فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا شافِعَ اُمَّتى

فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت کننده امتم

قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکِساَّءِ

به تو اذن دادم پس او نیز با آن دو در زیر کساء وارد شد

فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ

در این هنگام ابوالحسن على بن ابیطالب وارد شد

وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ

و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام

یا اَبَا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً طَیِّبَةً

اى ابا الحسن و اى امیر مؤ منان فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى کنم

کَاَنَّها راَّئِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ

گویا بوى برادرم و پسر عمویم رسول خدا است ؟ گفتم : آرى این او است که با دو فرزندت در زیر کساء هستند

فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ

پس على نیز بطرف کساء رفت و گفت سلام بر تو اى رسول خدا

اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ

آیا اذن مى دهى که من نیز با شما در زیر کساء باشم

قالَ لَهُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَخى یا وَصِیّى وَخَلیفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى

رسول خدا به او فرمود: و بر تو باد سلام اى برادر من و اى وصى و خلیفه و پرچمدار

قَدْ اَذِنْتُ لَکَ  فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْکِساَّءِ

من به تو اذن دادم پس على نیز وارد در زیر کساء شد،

ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ

در این هنگام من نیز بطرف کساء رفتم و عرض کردم سلام بر تو اى پدرجان اى رسول خدا

اَتَاْذَنُ لى اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ

آیا به من هم اذن مى دهى که با شما در زیر کساء باشم؟

قالَ وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتى وَیا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَکِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکِساَّءِ

فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نیز به زیر کساء رفتم،

فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَىِ الْکِساَّءِ

و چون همگى در زیر کساء جمع شدیم پدرم رسول خدا دو طرف کساء را گرفت

وَاَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ

و با دست راست بسوى آسمان اشاره کرد و فرمود:

اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى وَخَاصَّتى وَحَامَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى

خدایا اینانند خاندان من و خواص ونزدیکانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است

یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنى ما یَحْزُنُهُمْ

مى آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد وبه اندوه مى اندازد مراهرچه ایشان را به اندوه در آورد

اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ

من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است ودشمنم باهرکس که با ایشان دشمنى کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد

اِنَّهُمْ مِنّى وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَغُفْرانَکَ وَرِضْوانَکَ

اینان از منند و من از ایشانم پس بفرست درودهاى خود و برکتهایت و مهرت و آمرزشت و خوشنودیت را

عَلَىَّ وَعَلَیْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً

بر من و بر ایشان و دور کن از ایشان پلیدى را و پاکیزه شان کن بخوبى

فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلاَّئِکَتى وَ یا سُکّانَ سَمواتى

پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساکنان آسمانهایم

اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیَّئَةً

براستى که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان

وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْکاً یَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ الْخَمْسَةِ

و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر بخاطر دوستى این پنج تن

الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ الاَمینُ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْکِساَّءِ

اینان که در زیر کسایند پس جبرئیل امین عرض کرد: پروردگارا کیانند در زیر کساء؟

فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها

خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و کان رسالتند: آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش

فَقالَ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَهْبِطَ اِلَى الاَرْضِ لاَکُونَ مَعَهُمْ سادِساً

جبرئیل عرض کرد: پروردگارا آیا به من هماذن مى دهى که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم

فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَهَبَطَ الاْمینُ جِبْراَّئیلُ

خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم پس جبرئیل امین به زمین آمد

وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ الاْعْلى یُقْرِئُکَ السَّلامَ

و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ اعلى سلامت مى رساند

وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّةِ وَالاِکْرامِ وَیَقُولُ لَکَ وَعِزَّتى وَجَلالى

و تو را به تحیت و اکرام مخصوص داشته و مى فرماید: به عزت و جلالم سوگند

اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَةً

که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان

وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْکاً یَسْرى اِلاّ لاَجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ

و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما

وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ فَهَلْ تَاْذَنُ لى یا رَسُولَ اللَّهِ

و به من نیز اذن داده است که با شما در زیر کساء باشم پس آیا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى؟

فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَمینَ وَحْىِ اللَّهِ

رسول خدا(ص) فرمود و بر تو باد سلام اى امین وحى خدا

اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ جِبْراَّئیلُ مَعَنا تَحْتَ الْکِساَّءِ

آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئیل با ما وارد در زیر کساء شد

فَقالَ لاَبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَیْکُمْ

و به پدرم گفت: همانا خداوند بسوى شما وحى کرده

یَقُولُ (اِنَّما یُریدُ اللَّهُ  لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً)[1]

و مى فرماید: «حقیقت این است که خدا مى خواهد پلیدى (و ناپاکى) را از شما خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را پاکیزگى کامل»

فَقالَ عَلِىُّ لاَبى یا رَسُولَ اللَّهِ

على علیه السلام به پدرم گفت: اى رسول خدا

اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ

به من بگو این جلوس (و نشستن ) ما در زیر کساء چه فضیلتى (و چه شرافتى ) نزد خدا دارد؟

فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً

پیغمبر(ص) فرمود: سوگند بدان خدائى که مرا به حق به پیامبرى برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق)

ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَرْضِ

برگزید که ذکر نشود این خبر (و سرگذشت) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین

وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَةُ

که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند جز آنکه نازل شود بر ایشان رحمت (حق)

وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکَةُ وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا

و فرا گیرند ایشان را فرشتگان و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند،

فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شیعَتُنا وَرَبِّ الْکَعْبَةِ

على (که این فضیلت را شنید) فرمود: با این ترتیب به خدا سوگند ما رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند،

فَقالَ النَّبِىُّ ثانِیاً یا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً

دوباره پیغمبر فرمود: اى على سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزید

ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَرْضِ

ذکر نشود این خبر (و سرگذشت) ما درانجمن ومحفلى از محافل مردم زمین

وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ

که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکى باشد جز آنکه خدا اندوهش را برطرف کند

وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ

و نه غمناکى جز آنکه خدا غمش را بگشاید و نه حاجتخواهى باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد،

فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ شیعَتُنا

على گفت : بدین ترتیب به خدا سوگند ما کامیاب و سعادتمند شدیم

فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْکَعْبَة

و هم چنین سوگند به خدای کعبه که شیعیان ما نیز در دنیا و آخرت رستگار و سعادتمند شدند.




             التماس دعای فرج